"تنهاترین پسر جهان" یک افسانه مدرن است - با زامبی ها. طنز و تجلیل از ارزشهای خانوادگی، تصویرسازی فیلمهای ترسناک، زندگی حومهای، رویای آمریکایی و تابوی نهایی. مرگ...
داستان چهار دوست که 50 سالگی شان، سفری را به سراسر اروپا آغاز می کنند. اما این بار، مادی 18 ساله جای مادر خود را گرفته و آمده که وصیت مرگ او را جامه ی عمل بپوشاند...
پدینگتون که حالا خوش و خرم در کنار خانوادهی براون یکی از اعضای معروف انجمن محلی زندگی میکند، برای خریدن کادوی تولد 100 سالگی خاله لوسیاش دست به کارهای عجیبی میزند...
در طول ترورهای زمان استالین , Evgenia Ginzburg یک پرفسور ادبیات که به مدت 10 سال به سیبریا برای کار فرستاده شده بود همه چیز خود را از دست داد و امیدی به زندگی نداشت او با دکتر کمپ اشنا میشود و او رو به زندگی برمیگردونه.
دختر دانشجویی بنام «پگی مورگان» در دانشگاه با یک دانشجوی دانمارکی انتقالی عجیب و غریب بنام «ادوارد» آشنا می شود، و این دو با هم رابطه دوستی را آغاز می کنند...
«جانی انگلیش» که یک کارمند جزء در سازمان جاسوسی انگلیس است. پس از اینکه تمام جاسوسان تحت امر سازمان در یک سانحه انفجار کشته می شوند وظیفه تازه ای به او محول می شود. این مامور دست و پاچلفتی باید وظایف یک جاسوس تمام عیار سازمان را بر عهده بگیرد و در اولین ماموریتش باید توطئه های فردی فرانسوی به اسم «پاسکال سواج» را که جواهرات سلطنتی را به سرقت برده و مقاصد سوئی در سر دارد را خنثی کند.
«شوی تریسی المن» عنوان یک برنامۀ تلویزیونی است که در آن تریسی المن با نگاه خاص خود به شخصیتهای عجیب و غریبی که در انگلستان زندگی میکنند یا به این قطب جهانی سفر میکنند، پس از سالها به صفحات تلویزیون بریتانیا بازمیگردد.
داستان سریال دوران کهن (Primeval) در خصوص 5 دانشمند است که در مورد ظهور مجدد موجودات ماقبل تاریخ در سراسر انگلستان تحقیق میکنند. پروفسور نیک کاتر که داگلاسهانسل نقش اصلی آن را بازی میکند استاد پالیاتالوژی یا علم مطالعه زندگی موجودات ماقبل تاریخ است. او میخواهد همسرش هلن را پیدا کند. هلن 8 سال پیش در حال تحقیق در جنگلهای دین ناپدید شده است. در اصل، داستان با ماجرای پیچیده گم شدن هلن آغاز میشود. البته این ماجرا کشش چندانی نداشت تا بیننده را بتواند چند قسمت دنبال خود بکشد...
داستان سریال در مورد مردی به نام “موری” است که مرد بسیار خوبی است و با همه دوستانش و همکارانش رفتار بسیار خوبی دارد. اما متوجه میشود همسرش میخواهد او را ترک کند درست زمانی که “موری” تصمیم گرفته همسرش را به مناسبت تولد چهل سالگی اش با یک مهمانی غافلگیر کند. حال او میخواهد مهمانی را کنسل کند اما خیلی دیر شده است. “موری” گیج شده است و نمیداند چه کار اشتباهی کرده است و نمیداند همسرش کجاست و آیا برمیگردد یا نه...