«گرَسلَند»، تریلری اجتماعی-سیاسی است که به تهیهکنندگی اجرایی «کامِن» (برندهی اسکار)، بر پیامدها و خطرات زندانی شدن افراد به دلیل جرایم ماریجوآنا تمرکز دارد.
روزی "راشل" خبری مبنی بر تخریب یک کتابخانه در یک شهر کوچک و تبدیل آن به یک مکان تقریحی به گوشش می رسد ، لذا او به آن شهر سفر می کند تا از تخریب آن جلوگیری کند و ..
صاحب یک رستوران به نام «سیلویا» (ترون) به شدت از زندگی خود ناراضی است و اوقاتش را اغلب به سیگار کشیدن با مردان می گذراند؛ زنی امریکایی به نام «جینا» (بیسینگر) به شوهرش (کالن) بی وفایی روا می دارد و با مردی مکزیکی به نام «نیک» (د آلمئیدا) معاشرت می کند؛ دختر «جینا»، «ماریانا» (لارنس) در هم ریخته است، به خصوص از زمانی که با پسر «نیک»، «سانتیاگو» (پادرو) آشنا شده است؛ دختری به نام «ماریا» (ایا) هم راه دوستی خانوادگی (یاسپیک) از مکزیک به امریکا می رود تا مادرگم شده اش را پیدا کند …
چند دوست صميمي به نام هاي لنا ، كارمن ،بريجيت و تيبي كه همه آنها تجربه هاي متفاوتي را در سال اول دانشگاه پشت سر گذاشتند ، دوباره در يك شهر ساحلي يونان دور هم جمع مي شوند تا ...
سیدنی ولز یک نوازنده ویولن در یک گروه مطرح است که در دوران کودکی طی یک حادثه تلخ هنگام بازی با خواهر بزرگترش کور شده است و در حال حاضر با وجود کوری زندگی کاملا مستقلی دارد تا اینکه یک اهدا کننده قرنیه برای او پیدا میشود و پیوند قرنیه به خوبی انجام میشود و سیدنی بینایی خود را دوباره به دست می آورد ولی خوشحالی او بعد از این اتقاق زیاد طول نمیکشد چشمهای اهدایی به او چیزی فراتر از یک چشم معمولی هستند و چیزهایی را میبینند که برای سیدنی قابل درک نیستند و همین امر باعث میشود که سیدنی به دنبال هویت اهدا کننده قرنیه خود برود که در ادامه متوجه میشود که …
چهار بهترین دوست با شروع زندگی خود در جهات مختلف ، قصد دارند با یکدیگر ارتباط داشته باشند: آنها یک شلوار دست دوم را می پوشند که کاملاً با بدن هر یک متناسب است.
کریزی که مامور سابق نیروهای ویژه امریکا بوده هم اکنون به آخر خط رسیده و تنها به خاطرات قدیمی اش دلبستگی دارد . او که در مرزهای جنوبی امریکا و مکزیک سرگردان است با دوست و همکار قدیمی اش ری مواجه می شود . ری شغل تازه ای را به او پیشنهاد می کند که محافظت از دختر ده ساله ای به اسم پیتا است...
«هري سنبورن» (نيکلسن) خيال دارد دو روز تعطيل آخر هفته را با «مارين» (پيت) در ويلاي کنار درياي مادر او بگذراند ولي از بخت بد قلبش در آن جا درد مي گيرد. «اريکا بري» (کيتن)، مادر «مارين» با اکراه مي پذيرد چند روزي از او مواظبت کند. اما خيلي زود «هري» در مي يابد که به «اريکا» علاقه پيدا کرده است...
یک قاتل آمریکایی که برای کارتل ها در آمریکای لاتین کار می کند، به ایالات متحده بازگشت. او قبل از هر کاری یک زن را می گیرد و بعد از آن او را می کشد. FBI به دنبال او است اما در مورد کار بزرگ بعدی او کنجکاو هستند...
«کامرون پو» (کيج)، قهرمان سابق جنگ، پس از تحمل هشت سال زندان به جرم قتل تصادفي يک مرد در دفاع از همسر باردار خود، حالا قرار است که آزاد شود. اما او را سوار هواپيمايي مي کنند که حامل ده تن از خطرناک ترين محکومان سيستم قضايي امريکاست و کمي بعد، هواپيما را مي دزدند...
یک مامور قانون ، که از طریق هواپیما در حال انتقال زندانیان است، توسط قاتل سریالی ، مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و آشوب می شود . حال یکی از مهمان داران هواپیما باید او را فریب دهد ، و خودش به تنهایی هواپیما را فرود آورد...
دو برادر در طرف مقابل قانون زندگی می کنند. یکی پلیس است، دیگری به عنوان یک تاجر فریبکار در اسکله کار می کند. هنگامی که برادر پلیس به طور مرموزی به قتل می رسد، برادرش تحریک می شود تا انتقام بگیرد و...
مردی جوان ( دپ ) ادعا می کند که عاشق ترین مرد دنیاست. اوضاع روحی او به قدری خراب است که حتی دست به خودکشی هم می زند، اما موفق نمی شود. در این بین دکتر روانشناسی به نام «میکلر» ( براندو ) او را می یابد و به او کمک می کند و...
صبحي در ماه ژوئن. مردي (داگلاس) که در يکي از بزرگراه هاي لس آنجلس در ترافيک گير کرده، اتومبيلش را رها مي کند و به طرف شهر به راه مي افتد. او مي خواهد خودش را به خانه ي همسر سابقش (هرشي) که با دخترشان زندگي مي کند برساند. اما در طول راه مجبور مي شود تا بيشتر و بيشتر به خشونت متوسل بشود.
گروهی از نوجوانان فراری تصمیم دارند در خیابان های لس آنجلس به زندگی ادامه دهند. مواد مخدر، فاحشگی، خشونت و بی اهمیتی اداری همگی برای این بچه ها خطراتی جدی به حساب می آیند اما آن ها این سبک زندگی مشقت بار را به بازگشت به خانه و خانواده هایشان ترجیح می دهند. هدر در این گروه از سایرین بزرگ تر است و برای این بچه ها نقش مادر و رهبر را دارد...
رولی تایلر هم اکنون یک اسباببازی ساز است. مایک، شوهر سابقش دوست دخترش نیز یک پلیس است. مایک از رولی کمک می خواهد تا یک قاتل را به دام بیاندازند. عملیات به نحو احسنت انجام می شود تا زمانی که سر و کله یک آدم ناشناس پیدا می شود که هم قاتل و هم مایک را می کُشد. رئیس مایک می گوید این کار خود قاتل بوده است که مایک را کُشته، اما رولی باور نمی کند و..
وقتی که دوست یک کاراگاه پلیس در یک ماموریت کشته می شود. او تصمیم می گیرد از سه فرزند او مراقبت کند بنابراین آن ها را به فرزند خانوادگی قبول می کند ولی حقوقش جوابگوی همه آن ها نمی شود بنابرین تصمیم می گیرد از یک قاچاقچی مواد مخدر پول بگیرد و …
سال 2084 سیاره ی مریخ به مهاجرنشین زمینیان تبدیل شده است. «داگلاس کوایید» (شوارتسنگر)، کارگر ساختمانی، همراه همسرش «لوری» (استون)، زندگی مرفهی دارد؛ اما هر شب کابوسی در مورد سفرش به مریخ می بیند…
در شهر نیویورک، کلانتری اصلی محله جنوب بروکلین، به نام "قلعه آپاچ" نامگذاری شده است. این نامگذاری توسط کارمندان این کلانتری انجام شده است که خود را مانند سربازان محاصره شده توسط دشمنان در یک پاسگاه دورافتاده در غرب وحشی احساس می کنند...
کلاهبرداری به نام کوین لنینهان در حال قاچاق جواهر به تصویر کشیده شده، که خود را برای فرار از مجازات به دیوانگی میزند و برای انجام بررسی به بیمارستان فرستاده می شود، جایی که برای دکتر موردی سردرگم کننده است و با آغاز طوفانی شدید کنترل بیمارستان را به دست میگیرد...
سریال تلویزیونی امریکایی است که داستان بازماندگان یک سقوط هواپیما در جزیرهای در مناطق گرمسیری مدار راس السرطان را بازگو میکند که پس از صحبتهای سرمهماندار در پرواز بین سیدنی- لس آنجلس در جایی در اقیانوس ارام سقوط میکند. هر قسمت سریال، شامل زندگی هر کدام از بازماندگان در جزیره و قسمتی از زندگی گذشتهٔ او میباشد...