اریک و جوی که از طریق خدمات اجتماعی با هم آشنا شدهاند، در کریسمس معنای جدیدی در زندگی پیدا میکنند. آنها با کمک به یک خانواده برای بازسازی خانهشان، به واسطه اتفاقات تصادفی و یک معجزه پزشکی، به باور سرنوشت مشترک میرسند.
جیمی اسپلمن در تلاش است تا رویای نقاشی خود را با واقعیت چنین انتخاب شغلی دشواری متعادل کند، در حالی که مجبور است بین دو مرد که عالی به نظر می رسند، اما به دلایل بسیار متفاوت، یکی را انتخاب کند...
داستان دامپزشک شهری کوچک که به امید اینکه بتواند معشوقه دیرینه خود را مجددا مال خود کند، آرزو می کند که این کریسمس عاشقانه ترین کریسمس زندگی اش باشد...
بیوه یک قهرمان جنگ، یک سرباز مجروح را که تازه از افغانستان برگشته است، به خانه خود میآورد. آنها در کنار هم به یکدیگر کمک میکنند تا بهبود یابند و عشق واقعی را پیدا کنند.
اندی (راشل بوستون) که یک هنرمند با ذوق و شوق می باشد ، خانواده ی او قصد دارند تا با پایان سال نو ، مراسم "رژه گل رز" را بر پا کنند، اما پدر اندی بیمارمی شود و ...
"الکس" باهش تحت مراقبت مادر خود، مهاجری رومانیایی به نام "ایلینیا"، بزرگ شده و به او قول می دهد با فارق التحصیل شدن از دانشگاه هاروارد به رویای او جامه عمل بپوشاند. اما وقتی مادرش بیمار شده و داروهایش را مصرف نمی کند، او مدام به پرورشگاه فرستاده میش شود و...
زمانی که جان پسر بود، در میان علف های هرز شاهد این بود که تمام خانواده اش در یک حمله ظالمانه قانون شکن کشته شدند. اکنون به عنوان یک قاضی در قلمروهای غربی، او به غرب سفر می کند تا از بی گناهان در برابر بی عدالتی محافظت کند...
باب والاس به خود افتخار می کند که همیشه تماشایی ترین چراغ های کریسمس را در شهرش دارد، اما امسال متوجه می شود که همسایه جدیدش نمایشی به همان اندازه جشن دارد...
یک مامور سابق نیروهای ویژه، در یک درگیری مسلحانه بین یک گروه جنایتکار چینی و پلیس فاسد، پسر یک گانگستر روسی را نجات می دهد و یک دختر چینی و یک کیسه پول را آزاد می کند. دختر از او می خواهد که به او کمک کند...
باز هم شهری گرفتار خشونت و گروه های خلافکار شده است و این بار نه یک قهرمان ، که گروهی از افراد که دارای قدرتهای خارق العاده و منحصر به فردی هستند در کنار یکدیگر جمع می شوند تا شهر را از جنایت پاک کنند. شهری که دیگر همه چیز آن در فساد غرق شده است از مقامات تا پلیس ها خیابانی . اما در این بین افرادی با کمک همدیگر سعی در بهبود اوضاع میکنند. اما نبرد با جنایتکاران همیشه با خونریزی و کشتار همراه است…
دو برادر و خواهر به یک شهر جدید نقل مکان می کنند تا با گروه اشتباهی پر از خون آشام های تشنه به خون مخلوط شوند. تعامل آنها دختر را به سمت تبدیل شدن به یک نیمه خون آشام سوق می دهد...
الیزابت تاچر یک معلم جوان است، از خانواده ای متمول که اهل شرق آمریکاست و اینک به شهری کوچک در غرب آمریکا کوچ کرده که دارای معدن زغال سنگ میباشد. این سریال شرح ماجرای مردم این شهر کوچک و مشکلات آنان با معدن ذغال سنگ و در عین حال چگونگی ارتباط این معلم جوان با اهالی شهر میباشد. دختری که از خانواده ای متمول آمده و حالا باید خود را با شرایط این شهر کوچک وفق بدهد. این سریال با الهام از کتابی به همین نام به قلم نویسنده کانادایی Janette Oke ساخته شده است.
سریالی کمدی، به سبک شرلوک هلمزی و پر از شوخی ها و دیوانگی های خنده دار که می تواند ساعت ها شما را سرگرم کند. اگر دنبال سریالی کمدی و جنایی می گردید این سریال را از دست ندهید.شاون اسپنسر که حافظه ی تصویری، غریضه ی کارآگاهی و دقت بسیار بالایی دارد بعد کمک به پلیس برای حل یک پرونده، متهم به شریک جرم بودن می شود. شاون برای این که به زندان نیفتد و راز خود را برملا نکند ادعا می کند که غیبگو است و با عالم ارواح ارتباط دارد و از این راه اطلاعات خود را به دست می آورد. شاون به همراه بهترین دوستش گاس که فروشنده ی دارو و لوازم پزشکی است، دفتر کارآگاه خصوصی غیبگوی Psych را تاسیس می کند و از آن به بعد در حل پرونده های جنایی به پلیس کمک می کند...