پس از اینکه "لَری" از آخرین کارش هم اخراج می شود، به مراه سگ وفادارش تمام تلاشش را می کند تا بالاخره یک کار مناسب پیدا کند و همچنین به یک هدف در زندگیش برسد ...
یک نویسنده ی معروف ، که داستان های رازآلود می نویسد ، پس از اینکه گروهی به او حمله کرده و تا حد مرگ به او آسیب می رسانند ، تصمیم به انتقام سختی می گیرد و…
زنی در کما فرو میرود اما متوجه میشود که روحش بیدار است، بنابراین سعی میکند با مردم شهرش ارتباط برقرار کند و آنها را متقاعد کند که نظر خود را در مورد توسعه املاک و مستغلات در جامعه خود تغییر دهند...
وقتی دختر نوجوانم از یک خانواده دنج هنرمندان می افتد در عشق با یک پسر غیر معمول در مدرسه، او بیدار قدرت های مرموز و کشف اسرار خانواده های باستانی که برای همیشه زندگی خود را تغییر خواهد کرد.
اونتاريو. «فيونا» (کريستي) و «گرانت» (پينست) پس از چهل و چهار سال زندگي مشترک حالا بايد از يک ديگر جدا شود. چرا که «فيونا» دچار آلزايمر شده و بايد به آسايشگاه سپرده شود. پس از يک قرنطينه ي سي روزه، وقتي «گرانت» به عيادت «فيونا» مي رود از وضعيت او جا مي خورد: «فيونا» نه فقط او را به جا نمي آورد بلکه علاقه و محبت خود را معطوف ساخته به بيمار ديگري (مورفي) که روي صندلي چرخدار است....
سم، پدر بن است. همسرش (یعنی مادر بن) او را ترک کرده و یک یادداشت بجا گذاشته است. همسر بن و سه خواهرش شروع به گشتن به دنبال او می کنند، و در همین حال بن و پدرش به سراغ خانه ای می روند که برای فروش گذاشته بودند. سفر آنها تبدیل به مروری بر گذشته و روابط می شود و اینکه چرا مادر بن آنها را ترک کرده است. همچنین سفر آنها شامل: ماهیگیری، مشروب خوردن، مهمانی استخر و... می شود.
جوی ویتلو 20 ساله و بی هدف هنوز در خانه با خانواده ایتالیایی-آمریکایی خود زندگی می کند. این جوجه اردک زشت که به عنوان "ترسناک ماری" مورد تمسخر قرار گرفت، تبدیل به یک ...
فلین برای کار در یک کتابخانه ی مرموز استخدام می شود. مدتی بعد متوجه دزدیده شدن یکی از آثار معروف کتابخانه می شود و تصمیم می گیرد هرطور شده آن را به کتابخانه باز گرداند...
فیلم داستان سلسله مرگهای غیرقابل توضیحی است که در محله سطح بالای چلسی شهر نیویورک اتفاق می افتد."نیک" دادستان منطقه بر روی آخرین پرونده تحقیق کرده و با دوستان و خانواده قربانی صحبت می کند و...
وینسنزو کورتینو مرد جوانی است که پسر یک پستچی سیسیلی است، بسته ای را برای پدرش می آورد و بطور تصادفی چیزی را می بیند که نباید می دیده است. او بطور قاچاقی از شهر خارج می شود و …….
ژاندارک در سال ۱۴۱۲ در روستای دومرمی در منطقه جنگی شمال فرانسه متولد شد. در دوران جوانیاش اغلب شاهد وحشت جنگ بود، اما روحش با افسانه دوشیزه لورن عجین شده بود. این افسانه میگوید که دوشیزهای جوان روزی کشور تقسیمشده را متحد خواهد کرد و مردم را به سوی آزادی رهبری خواهد کرد.
مری آن میانسال به سانفرانسیسکو باز می گردد و با دوستان عجیب و غریبی که پشت سر گذاشته بود، می پیوندد. قصههای شهر عمدتاً بر روی افرادی تمرکز دارد که در یک مجتمع آپارتمانی که متعلق به آنا مادریگال است در لین 28 باربری زندگی میکنند و...