فرد به ندرت روزی را بدون زمین خوردن و درد طاقتفرسا به پایان میرساند. او پس از ملاقات با ریگان و مراجعه به یک متخصص طب سوزنی، بالاخره برای درد مزمن و تنهایی همیشگی خود راه حلی پیدا میکند...
فرانک بارتلت تمام عمرش توسط برادرش، بروس، مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. حالا که بروس مواد مخدر را ترک کرده است، انتظار میرفت که رفتارش با فرانک تغییر کند. اما اینطور نیست و فرانک همچنان مورد آزار و اذیت برادرش قرار میگیرد...
«فارست گامپ» (تام هنکس) مادرزاد دچار اختلالاتی ذهنی و جسمی است. در کورکی به طور معجزه اسایی توانایی راه رفتن را بدست می آورد اما همچنان ضریب هوشی اش بسیار از حد نرمال پایینتر است. مادرش با تلاش فراوان او را به مدرسه می فرستد. بر اساس سلسله ای از حوادث به موفقیتهایی بزرگ دست پیدا می کند. به جنگ ویتنام می رود و به عنوان قهرمانی دست پیدا می کند. و حتی عاشق می شود...
جک کین (دولف لاندگرن) معاون پلیس شهر هیوستون می باشد و او کتاب قانون رو فراموش کرده است و ماموریت دارد تا جلوی توزیع مواد مخدر در "ویکتور منینگ" را بگیرد...
تخمهای موجودات بیگانه کوچک اما حریص به نام کریت روی زمین رها میشوند و پس از بیرون آمدن از تخم، اشتهای خود را در شهر مزرعه کوچک Grover's Bend باز می کنند ...
مروری بر زندگی "ریچ ولنز" یکی از اولین خوانندههای سبک راک که از فقر برخاست و به عرش رسید تا اینکه در سن 17 سالگی بر اثر سقوط یک فروند هواپیما جان خودش را از دست داد.
نیک هالوی بر اثر یک حادثه تبدیل به مرد نامرئی شده است.وقتی جنکینز متوجه او می شود،او را وارد دنیای جاسوسی میکند و تبدیل به یک مامور نامرئی سی آی ای می کند.وقتی آلیس عاشق او می شود...
مادلین متلوک که دوباره به نیروی کار در یک شرکت حقوقی معتبر ملحق میشود، جایی که از تاکتیکهای حیلهگرانهاش برای برنده شدن در پروندهها و افشای اشتباهات استفاده میکند.
سریال تلویزیونی امریکایی است که داستان بازماندگان یک سقوط هواپیما در جزیرهای در مناطق گرمسیری مدار راس السرطان را بازگو میکند که پس از صحبتهای سرمهماندار در پرواز بین سیدنی- لس آنجلس در جایی در اقیانوس ارام سقوط میکند. هر قسمت سریال، شامل زندگی هر کدام از بازماندگان در جزیره و قسمتی از زندگی گذشتهٔ او میباشد...
کارآگاه نیک برکات فکر می کرد که برای کار در دایره ی جناییِ پورتلند آمادست , تا اینکه شروع به دیدن چیزهایی کرد که توضیحی براشون نداشت . و بعد از ملاقات با آخرین بازمانده ی خانوادش , نیک به رازی که در پس این وقایع هست پی می بره . نیک مثل بقیه ی آدمها نیست , اون از نوادگانِ نسلی از شکارچی هاست که به اسم “گریم” شناخته می شن. کسانی که مسوول جلوگیری از تکثیر موجوداتِ ماورالطبیعه هستن. و این گونست که داستانِ نیک آغاز می شه , در حالی که در ابتدا نسبت به این جریان بی میله ولی در حالی که مشغول کار بر روی پرونده های جنایی به همراهِ همکارش هست به جریاناتی بر می خوره که باعث می شه با دنیای این موجوداتِ انسان نما ارتباط برقرار کنه...
دو پلیس کاملا متفاوت، یکی با ضریب هوشی بالا اما قدرت بدنی ضعیف و دیگر با قدرت بالا اما کودن و احمق، به عنوان پلیس مخفی به دبیرستانی اعزام می شوند و ...