1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 10 جایزه و نامزد دریافت 21 جایزه دیگر.
"ایالات متحده، نیمه ی قرن نوزدهم. ماجرای اسبی به نام «اسپریت» که در یکی از اردوگاه های کوچک سواره نظام محبوس می شود، اما به کمک سرخ پوستی شجاع به نام «لیتل کریک» می گریزد. «اسپریت» خیلی زود دل باخته ی مادیان کوچک «لیتل کریک»، «رین» می شود…..
يک ماور سابق پليس ( جت لی ) بخاطر اينکه به پدرش که يک تبهکار چينی بوده و نيز برادر کوچکترش اجازه داده که به سان فرانسيسکو فرار کنند به زندان می رود. پس از مدتی برادرش توسط يک گروه مافيايي به رهبری دلروی ليندو کشته می شود. لی از زندان می گريزد و به آمريکا می رود تا قاتل برادرش را يافته و از او انتقام بگيرد...
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 7 جایزه و نامزد دریافت 13 جایزه دیگر.
«خانم و آقاي ليتل» (ديويس و لوري) تصميم مي گيرند به خاطر پسرشان، «جرج» (ليپنيکي)، بچه اي را به فرزندي قبول کنند. آنان در پرورشگاه به موشي (با صداي فاکس) به نام «استوارت» بر مي خورند که مي تواند حرف بزند، راست راست راه برود، لباس تنش کند و تقريبا هر کاري که يک بچه ي آدم مي کند، انجام دهد....
کاراگاه الکس کراس همسر خود را از دست می دهد، به همین دلیل از کارش کنار می کشد، ولی روزی فردی که با او خصومت شخصی دارد دختری را گروگان می گیرد و او مجبور به بازگشت به شغل خود می شود...
شیکاگو. شبی در یک مهمانی، مردی از طبقه ی کارگر به نام «تام» به شوخی از خواهر زنش، «لیزا» می خواهد که او را هیپنوتیسم کند. «تام» خیلی زود برآشفته از خواب مصنوعی می پرد و از همان شب، و روزهای بعد، در خواب و بیداری، تصاویر تکه تکه و مبهمی که گه گاه جلوی چشمش جرقه می زنند، راحتش نمی گذارند…
نیویورک، اوایل دهه ی ۱۹۹۰٫ «فرانک پیرس» (کیج)، راننده ی آمبولانس شیفت شب در آستانه ی فروپاشی روانی است. «فرانک» همواره از این که موفق به نجات جان زن جوانی به نام «رز» نشده، احساس عذاب وجدان می کند. تا این که دل باخته ی «مری» (آرکت)، دختر سابقا معتاد «آقای برک» جانسن می شود. «آقای برک» مردی است که بر اثر سکته ی قلبی به حالت اغما رفته و «فرانک» او را به بیمارستان رسانده است….
یک هتل کثیف در شهر بانکوک. «دافی»، مرد پریشان احوال و معتاد اسکاتلندی، نقشه ی یک جزیره ی رویایی را به جوانی امریکایی به نام «ریچارد» می دهد و سپس خودکشی می کند. «ریچارد» نیز به اتفاق یک زن و شوهر فرانسوی عازم پیدا کردن آن جزیره می شوند...
فیلم درباره قتل هایی است که در تابستان سال 1977 در نیویورک اتفاق افتاده است که بر روی ساکنان ایتالیایی آمریکایی محله جنوب برانکس تمرکز می کند که در سایه ترس از یکدیگر زندگی می کنند...
«جان شفت» (جکسن)، برادر زاده ي همان کارآگاه خصوصي مشهور (راندتري)، يکي از کارآگاهان خبره ي پليس است که با هم کارش، «کامرون واسکز» (ويليامز)، مأمور رسيدگي به پرونده ي قتل دانشجويي سياه پوست مي شود. در جريان پي گيري طولاني اين پرونده، «شفت» به صرافت مي افتد که از خدمت در نيروي پليس کناره گيري و يک آژانس کارآگاهي باز کند...
«سرهنگ تری ل. چیلدرز» (جکسن) را در دادگاه نظامی به دلیل آن که هنگام حمله به سفارت امریکا در یمن، به افرادش اجازه ی شلیک به طرف غیر نظامی ها را داده، محاکمه می کنند و «هیزهاجز» (جونز) تنها وکیلی است که سرهنگ می تواند به او اعتماد کند…
“مایکل لینچ” بدنامترین تبهکار دوبلین است.سرقتهای بی پروای او برایش اسم و رسمی به وجود آورده است.او بیشتر به تصویری که از خود به جای می گذارد اهمیت می دهد تا ...
پس از قتل «وو» (هونگ) سفیر چین در سازمان ملل به هنگام مذاکره بر سر یک قرارداد تجاری، «الینور هوکس» (آرچر) از مقامات FBI، یکی از کارمندان خود به نام «نیل شا» (اسنایپس) را مأمور شناسایی قاتل می کنند؛ اما «شا» خیلی زود متوجه می شود خودش مورد تعقیب است و کسانی می خواهند او را نابود کنند……
کوئین یک گروه راک بریتانیایی است. آهنگهای این گروه هنوز هم مورد علاقهٔ دوستداران موسیقی است و از رادیوهای سراسر جهان شنیده میشود. فردی مرکوری اصالتاً از خانوادهای پارسیتبار و زرتشتی مقیم هندوستان به نامهای بومی وسارا بولسارا زاده شد. این مستند در مورد این گروه میباشد...
یک نگهبان بازنشسته به نام «والت کونتس» (دنیرو) سکته می کند. پزشکان به او تجویز می کنند پس از خروج از بیمارستان به حرکات و تمرین های بدنی بپردازد و هم چنین برای بازیافتن قدرت تکلم، درس آواز بگیرد. از سر اتفاق یک معلم آواز در همسایگی اش زندگی می کند، اما او کشف می کند این معلم آواز، «راستی» (هافمن) یک مرد زن نماست...