نیویورک، اوایل دهه ی ۱۹۹۰٫ «فرانک پیرس» (کیج)، راننده ی آمبولانس شیفت شب در آستانه ی فروپاشی روانی است. «فرانک» همواره از این که موفق به نجات جان زن جوانی به نام «رز» نشده، احساس عذاب وجدان می کند. تا این که دل باخته ی «مری» (آرکت)، دختر سابقا معتاد «آقای برک» جانسن می شود. «آقای برک» مردی است که بر اثر سکته ی قلبی به حالت اغما رفته و «فرانک» او را به بیمارستان رسانده است….
یک هتل کثیف در شهر بانکوک. «دافی»، مرد پریشان احوال و معتاد اسکاتلندی، نقشه ی یک جزیره ی رویایی را به جوانی امریکایی به نام «ریچارد» می دهد و سپس خودکشی می کند. «ریچارد» نیز به اتفاق یک زن و شوهر فرانسوی عازم پیدا کردن آن جزیره می شوند...
فیلم درباره قتل هایی است که در تابستان سال 1977 در نیویورک اتفاق افتاده است که بر روی ساکنان ایتالیایی آمریکایی محله جنوب برانکس تمرکز می کند که در سایه ترس از یکدیگر زندگی می کنند...
«جان شفت» (جکسن)، برادر زاده ي همان کارآگاه خصوصي مشهور (راندتري)، يکي از کارآگاهان خبره ي پليس است که با هم کارش، «کامرون واسکز» (ويليامز)، مأمور رسيدگي به پرونده ي قتل دانشجويي سياه پوست مي شود. در جريان پي گيري طولاني اين پرونده، «شفت» به صرافت مي افتد که از خدمت در نيروي پليس کناره گيري و يک آژانس کارآگاهي باز کند...
«سرهنگ تری ل. چیلدرز» (جکسن) را در دادگاه نظامی به دلیل آن که هنگام حمله به سفارت امریکا در یمن، به افرادش اجازه ی شلیک به طرف غیر نظامی ها را داده، محاکمه می کنند و «هیزهاجز» (جونز) تنها وکیلی است که سرهنگ می تواند به او اعتماد کند…
“مایکل لینچ” بدنامترین تبهکار دوبلین است.سرقتهای بی پروای او برایش اسم و رسمی به وجود آورده است.او بیشتر به تصویری که از خود به جای می گذارد اهمیت می دهد تا ...
پس از قتل «وو» (هونگ) سفیر چین در سازمان ملل به هنگام مذاکره بر سر یک قرارداد تجاری، «الینور هوکس» (آرچر) از مقامات FBI، یکی از کارمندان خود به نام «نیل شا» (اسنایپس) را مأمور شناسایی قاتل می کنند؛ اما «شا» خیلی زود متوجه می شود خودش مورد تعقیب است و کسانی می خواهند او را نابود کنند……
کوئین یک گروه راک بریتانیایی است. آهنگهای این گروه هنوز هم مورد علاقهٔ دوستداران موسیقی است و از رادیوهای سراسر جهان شنیده میشود. فردی مرکوری اصالتاً از خانوادهای پارسیتبار و زرتشتی مقیم هندوستان به نامهای بومی وسارا بولسارا زاده شد. این مستند در مورد این گروه میباشد...
یک نگهبان بازنشسته به نام «والت کونتس» (دنیرو) سکته می کند. پزشکان به او تجویز می کنند پس از خروج از بیمارستان به حرکات و تمرین های بدنی بپردازد و هم چنین برای بازیافتن قدرت تکلم، درس آواز بگیرد. از سر اتفاق یک معلم آواز در همسایگی اش زندگی می کند، اما او کشف می کند این معلم آواز، «راستی» (هافمن) یک مرد زن نماست...
ساوانا، اواخر دهه ي ۱۹۲۰. «رانولف جونو» (ديمن)، گلف باز قديمي حاضر مي شود که بار ديگر به ميدان مسابقه بيايد. چند روز پيش از آغاز رقابت ها، مرد مرموزي به نام «باگرونس» (اسميت) نزد «جونو» مي آيد و پيشنهاد مي کند که چرخ حامل چوب هاي گلفش را در زمين مسابقه حمل کند. «جونو» مي پذيرد و «باگرونس» در مسابقه کمک بسياري به او مي کند...
«لارا کرافت» (جولی) با تشکیلاتی به نام «ایلومیناتی» درگیر می شود که رهبرشان «پوئل» خبیث (گلن) در پی به چنگ آوردن یک شیء باستانی است که قابلیت کنترل زمان و حتی مرگ را دارد. «لارا» به یاری گروه خود که به پیش رفته ترین ابزارهای تکنولوژیک مجهزند، برای یافتن آن شیء به غریب ترین نقاط کره ی زمین سفر می کند...