پنی که یک زن جاه طلب است ، روزی از زندگی با همسرش خسته شده و از بابانوئل می خواهد که هرگز ازدواج نکرده باشد ، اون به آرزویش می رسد ولی طولی نمی کشد که متوجه می شود زندگی بدونه همسطش چگونه خواد بود ...
"بروک" و "راجر"، دو طراح گرافیک در یک شرکت به پیشنهاد رئیسِ جدید شان با هم اشنا می شوند ولی ای آشناییت بدون عشق است، ولی طولی نمی کشد که آن ها با هم بیشتر آشنا می شوند و شور و عشق در ان ها پدیدار می شود ..
"سارا توماس" ترجیح می دهد در محل کار خود بدون حاشیه مشغول باشد ، ولی وقتی ایده ای که برای کریسمس در سر داشت توسط فرده دیگری به سرقت می رود ، آرزو می کند تا بابانوئل به او یک فرصت دیگر بدهد و ..
وقتی یکی از ثروتمندان راه آهن بی خبر از مردم کنترل داشته های یک شهر کوچک را بدست می گیرد،گروهی مزرعه دار تصمیم می گیرند با هم متحد شده و چیزی را که متعلق به آنهاست پس بگیرند...
امی، دختری ساده دل و بی تجربه که فارغ التحصیل کالج هستش معتقد هست سرنوشتش طوری رقم می خورد که یک شاعر بزرگ میشود. اما در کمال حسرت شغلی را در یک فروشگاه مخصوص بزرگسالان قبول میکند و این در حالیه که او به دنبال مشاوره با یک نویسنده ی منزوی به نام Rat Billings هم هست...
در سال 1999 درست چند ساعت قبل از اعدام قاتل محکوم به اعدام آنتونی پورترز، جان او توسط یک کلاس روزنامه نگاری از دانشگاه Northwestern، به رهبری پروفسور مشهور، دیوید پروتز، نجات داده می شود. بنظر می رسد که اعضای کلاس قاتل واقعی را پیدا کرده اند و...
«مايکل فرادي» (بريجز)، استاد دانشگاهي است که همسرش - مأمور FBI - هنگام انجام وظيفه، توسط اعضاي يک گروه تروريستي دست راستي به قتل رسيده است. «مايکل» آرام آرام مشکوک مي شود که خانواده ي «لانگ» که به تازگي به همسايگي او آمده اند، تروريست هستند...
ایزابل گری به همراه دوست پسرش تصمیم میگرند کتاب داستانی در مورد کریسمس بنویسند که شامل یک کلبه پوشیده از برف در شمال غربی و همچنین سنت های قدیمی تعطیلات کریسمس باشد اما بین آنها اختلاف نظراتی پیش می آید...
رایلی توماس یکی از کارمندان رو به رشد در یکی از معروفترین شرکتهای مرکزی است. با نزدیک شدن کریسمس او به یک شهر کوچک به نام ورمونت فرستاده میشود تا داراییهای کارخانهی پوشاک زیرمجموعهی شرکت را ارزیابی کند...
"نوئل" پس از قطع رابطه با دوست پسرش و از دست دادن شغل خود، تصمیم میگرد که به آرزوی دیرینه خود برسد و یک سگ بگیرد، باستر بهترین سگی است که او در نظر دارد که میتواند تعطیلات کریسمس را همرایش بگذراند...
"ایوی" معتاد به کارش است و هیچ وقت برای کریسمس ارزش قائل نشده است. اما بعد از مرگ اتفاقی اش خودش را در استخدام فرسته کریسمس میابد و در این راه عاشق میشود...