آیکوت، یک صنعتگر ساده و سرراست، پس از یک سری دروغ و سوء تفاهم، خود را در میان برنامهریزیهای عروسی با دختری به نام گولشاه، که کارگزار بیمه است، مییابد. مشکل اینجاست که آیکوت قرار است یک هفته بعد با نامزدش، نورهان، ازدواج کند و اگر خانوادهی نورهان حقیقت را بفهمند، ممکن است او را بکشند.
یاسمین معلم ریاضی زیبا با جمال صاحب رستوران گوشت لذیذ کاریزماتیک برخورد می کند. یاسمین مادری است که برای التیام زخم های یک ازدواج بد تلاش می کند. جمال یک مرد اجتماعی و بی خیال است که می خواهد از گذشته فرار کند...
سودا به شوهرش، سزمی، به عنوان محافظ و حمایت عاطفی خود نگاه می کند. اعتماد او به زودی از بین می رود زمانی که او متوجه می شود که سزمیدر حال داشتن یک رابطه غیر زناشویی است...
فوسفورلو (Fosforlu)، که رها شده است، برای بقا در خیابانها آواز میخواند و میرقصد. او به طور اتفاقی با کمال، خوانندهٔ زمانی مشهوری برخورد میکند که اکنون کور شده و حافظهاش را از دست داده است. جراحی که شاهد اجرای آنها است، برای کمک به کمال و رهاسازی او از بدبختیاش، پیشنهاد کمک میدهد.
ارباب مرغ دریایی (MEF) مردی است که زندگی آرامی در ساحل دریا در استانبول دارد. کسی هست که سالها منتظرش بود. بالاخره مهمانی که منتظرش است بیرون می آید. با لباس سفید، زنی که کل زندگی MEF را تغییر می دهد...
این فیلم، داستان زندگی دو عاشق را روایت میکند که به دلیل فقر مجبور به جدایی میشوند. زینب که با خیاطی پول در میآورد، مخارج خانواده فقیرش را تأمین میکند. فردی، نامزد او، نیز به عنوان تعمیرکار کار میکند و پول پسانداز میکند. این دو عاشق میخواهند هر چه زودتر ازدواج کنند، اما مشکلات مالی به آنها اجازه نمیدهد. در این میان، یالچین، یکی از ثروتمندان محله، نیز عاشق زینب میشود. او سعی میکند زینب را به دست آورد، اما هرگز موفق نمیشود. یالچین، باعث جدایی این دو عاشق خواهد شد.
علی، مردی با زندگی تکراری، به آزاده علاقهمند میشود اما به دلیل کمبود اعتماد به نفس نمیتواند با او ارتباط برقرار کند. او با دیدن تبلیغ یک کوچ زندگی، تصمیم میگیرد از او کمک بگیرد تا بتواند به آزاده نزدیکتر شود.
دهه 1930 است و مراسم جشن روز جمهوری در زونگولداک، یک شهر معدنی زغال سنگ در ترکیه در حال برگزاری است. در میان مهمانان دعوت شده، تازه واردان به این شهر کوچک و خسته کننده هستند...
داستان، روایتی واقعی از زندگی پسری تنها و مادرش بیمار است. پسر سعی میکند از بار مسئولیتهایش بر روی مادرش بکاهد، اما مشکل شب ادراریاش این تلاش را دشوار کرده است.
جم یک دختر یونانی است که توسط عمویش، دریانوردی کارکشته و عاشق موسیقی یونانی ربتیکو، به ترکیه فرستاده می شود تا قطعه ای برای موتور قایق او پیدا کند. در ترکیه جم با زنی فرانسوی به اسم آوریل آشنا می شود که به پناهجویان کمک می کند. آما آوریل تنهاست، پولی برایش باقی نمانده و در شهر کسی را نمی شناسد. جم که دختری سخاوتمند، نترس و غیرقابل پیشبینی است، همراه آوریل راهی میتیلن می شود...
دو فراری که به دنبال مکانی برای مخفی شدن می گردند بر اثر تصادف در یکی از روستاهای اراکلی معلم می شوند. اولین کار معلمان قلابی آشتی دادن دو عمویی است که در یک روستا زندگی می کنند...