معلمی به نام نائومی، مرد جوانی به نام یوزورو را که تنها و سرگردان یافته، به خانه اش می برد و از او مراقبت می کند. نائومی به یوزورو علاقه مند می شود، اما به دلیل طبیعت وحشی او، در تصمیم خود دچار تردید می شود و نمی تواند با کسی در این باره صحبت کند.
این فیلم، هفتمین قسمت از سری فیلمهای "بانگایچی" است که بر اساس داستان ایتو هاجیمه ساخته شده و توسط کامبا فومیو، ماتسودا هیروئو و ایشی تروئو (کارگردان "کامبا ۱۰۱") ساخته شده است. فیلمبردار آن نیز کیایچی اینادا (کارگردان "آباشیری بانگایچی") میباشد.
رانمارو، کارآگاهی با حس چشایی قوی، به دهکدهای با چشمههای آب گرم میرود و در آنجا با جسدی روبرو میشود. او تلاش میکند تا با استفاده از حس چشایی خود، ارتباط این قتل را با تاریخ پنهان روستا کشف کند.
پس از یک حمله هسته ای، یک ویروس عجیب 90 درصد از جمعیت مردان جهان را به زامبی های شهوانی تبدیل کرده است. با این حال، در آکیهابارا، ژاپن، برخی از مردان یافت شده اند که آلوده نیستند.
نامی، دانشآموز مازوخیست، توسط گروهی از اراذل و اوباش مورد حمله قرار میگیرد و نزدیک است مورد ت.ج.ا.و.ز قرار گیرد، اما توسط معلمش موراکی نجات مییابد. این حادثه باعث توهمات S&M در نامی میشود که در آنها خود را در موقعیتهای شکنجه با موراکی تصور میکند.
دو جنایتکار برای فرار از دست پلیس، به کلیسایی می روند و در آنجا، عروسی را می یابند که تازه دستگیر شده است. آنها سوار قطاری می شوند و در واگن خالی آن پنهان می شوند.
مستندی که بیش از ۱۰ سال فیلمبرداری شده، زندگی یک آشپز رامن ۷۰ ساله را نشان میدهد که زندگی خود را وقف درست کردن بهترین رامن و آموزش آن به دیگران کرده است. هر روز، مشتریان به مدت ۲ ساعت در صف میایستادند تا از رامن او بخورند. سن، آرتروز، واریس و اضافه وزن، توانایی او را برای ادامه کار مختل میکند. داستانی دلگرمکننده از فداکاری یک مرد به کارش.
یک داستان خنده دار که برگرفته از مانگای "Minna! Esper Dayo!" که توسط "کیمینوری واکاسوگی" نوشته شده است. داستان درباره یک جوان است که قدرتی روانی را به طور ناگهانی به دست آورده است
در ژاپن باندهای خیابانی جناح های مخالفی را تشکیل می دهند که در مجموع به آنها قبایل توکیو می گویند. مررا ، رهبر قبیله وو رونز از خط عبور می کند تا کل توکیو را فتح کند و جنگ آغاز می شود...
داستان درباره زنی به نام نورا است که در روابط عاطفی با مردان ناموفق بوده است. زندگی او تا زمان آشنایی با فردی به نام جولین، در یکنواختی و عدم پیشرفت خلاصه میشود.
این داستان، روایتگر ماجرای هانزو است که پس از به دست آوردن اطلاعات از یک روح، از توطئهای برای سرقت طلای شوگون و توزیع آن بین فقرا توسط مقامات عالیرتبه پرده برمیدارد.
زلزلهای عظیم و متعاقب آن طوفانهای مهیب، توکیو را در معرض خطر نابودی قرار میدهند. سازمان آتشنشانی و امدادگران برای نجات شهر وارد عمل میشوند، اما حادثهای ناگوار در انتظار آنهاست.
ساکی، دختری هفده ساله، با شغلی کمدرآمد و دو دوست پسر، هنگامی که باردار میشود و باید در مورد نگه داشتن فرزند تصمیم بگیرد، با شرایطی دشوار و جدی روبهرو میشود.