تاکومی و دخترش هانا در روستای میزوبیکی، واقع در نزدیکی توکیو، زندگی میکنند. روزی، اهالی روستا از برنامهای برای ساخت یک کمپینگ در نزدیکی خانه تاکومی مطلع میشوند که به ساکنان شهر امکان میدهد تا به راحتی به طبیعت "فرار" کنند...
مایک و آوا، زوجی بین نژادی که به تازگی ازدواج کردهاند، برای شروع زندگی جدید به خانهای جدید نقل مکان میکنند. اما تاریکی از گذشته، به دنبال آنهاست. یک شر تاریخی که سالها در بند بوده، در حال آزاد شدن است و میخواهد آرامش زندگی آنها را برهم زند. این شر، نه تنها رابطه آنها، بلکه جانشان را نیز تهدید میکند.
معترضان بومی آمریکایی در برابر پروژه خط لوله نفت که در سرزمین اجدادی آنها احداث می شود، ایستادگی می کنند. پدربزرگی با حکایت داستان خلقت، به همه گوشزد می کند که انسان باید جایگاه خود را در چرخه هستی پیدا کند.
داستان حول محور "رایلی" میچرخد که به تازگی از مرکز ترک اعتیاد مرخص شده است. او با اعتیاد به غذا و وسواس تناسب اندام دست و پنجه نرم میکند. در این مسیر، با "اتان" آشنا میشود و در کشاکش عشق و اعتیادی جدید قرار میگیرد.
در روستای دولین، که گویی در لبه غربی ایرلند آویزان است، گروهی از نوازندگان در دنیایی که به سوی مدرنیته گام برمیدارد، با موسیقی به دنبال شادی و همبستگی هستند.
این مستند به بررسی داستانهای واقعی زنان سیاهپوست گمشده میپردازد و شامل مصاحبههایی با خانوادههای آنها و همچنین بنیاد سیاهپوستان و گمشدگان و نقش این بنیاد در پروندههای مربوط به آنها میشود.
اتینه، پدر جوانی است که دخترش روزا حالا به سن نوجوانی رسیده، باید با این واقعیت کنار بیاید که دخترش آماده است تا مستقل شده و زندگی خود را به دور از او بسازد...
هریش و شیلا، زن و شوهری که با بازرس محل درگیری مختصری پیدا میکنند. هنگامی که دعوا بالا میگیرد، آنها ناچار به رویارویی با مادان، افسر پلیسِ مسئولِ تحقیقات این پرونده میشوند.
سلوا، دانشجوی کالج که آرزوی فوتبالیست شدن را در سر دارد، از کمبود فرصتها به شدت آزرده خاطر است. خشم او باعث میشود تا درگیر مسائلی شود که نه تنها به خودش، بلکه به خانوادهاش نیز آسیب میرساند.
لوسی، زن مجردی که بازیگر و مادر هم هست، به دنبال یافتن خود، عشق و شغل مناسب است. این کمدی رمانتیک بر اساس رمانی پرفروش ساخته شده و به این پرسش میپردازد که چند رابطه عاطفی برای یافتن عشق به خود و زندگی لازم است.
دو دوست دوران کودکی که در نوجوانی در یک رستوران کار میکردند، پس از مرگ صاحب رستوران، آن را به ارث میبرند. اما این ارثیه یک شرط دارد: آنها باید ظرف سه هفته با هم ازدواج کنند تا بتوانند رستوران را صاحب شوند. هر دوی آنها مجرد هستند و برای پیدا کردن "مورد مناسب" با عجله به دنبال شریک زندگی میگردند.
رینا پس از باز کردن در و ورود به اتاقی بدون شماره در هتلی که خواهرش، فی، آن را اداره میکرد، با تهدید جانی روبرو شد. زنی با موها و پوستی سفید نیز خود را نشان داد.
یک خانواده که در یک تریلر در دل جنگل زندگی میکنند، با شعلهور شدن آتشسوزی در جنگل، ناگهان در موقعیتی بحرانی قرار میگیرند. بقاء و نجات جان، تنها هدف آنها در این شرایط دشوار میشود.