این فیلم شامل چهار داستان جداگانه از چهار کارگردان مختلف است. همه آنها داستان های ارواح هستند، از جمله مضامینی مانند آرزوی مرگ، زندان و اعتیاد به الکل. زنان خوب و بد در داستان های مختلف نقش برجسته ای دارند...
در سال ۱۹۴۴، در جریان جنگ جهانی دوم، یک چترباز آمریکایی در عملیات خرابکاری در ایتالیا مجروح میشود و تنها بازمانده گروه خود میشود. او توسط گروهی از یتیمهای ایتالیایی نجات مییابد. این یتیمها به او کمک میکنند تا از نیروهای دشمن فرار کند و یک سد حیاتی را منفجر کند...
دو دوست از استان زیبای نوا اسکوشیا به تورنتو، شهری پر از زندگی شبانه و فرهنگ، نقل مکان می کنند. اما به زودی متوجه می شوند که تورنتو آنقدرها هم که فکر می کردند سرگرم کننده نیست و دلتنگ نوا اسکوشیا می شوند...
بارون فرانکشتاین آزمایشات غیرقانونی خود را دوباره از سرگرفته است. او به همراه یک دکتر جوان و نامزدش، ذهن دکتر برندت را می ربایند تا اولین پیوند مغز دنیا را انجام دهند...
تیم برت (دیوید همینگز)، یک معتاد به مواد مخدرِ ترک کرده، با خالهاش در ایتالیا در حال تعطیلات است. وقتی خالهاش به قتل میرسد، او تلاش میکند تا تحقیق کند. به زودی، تمام زندگی او از کنترل خارج میشود.
وقتی مادر پسری ده ساله او را در مرکز تربیت قرار می دهد، پسر احساس سرخوردگی می کند. او برای زندگی نزد یک خانواده کارگر می رود. پسر وقتی متوجه می شود آنها تصمیم دارند سرپرستی او را واگذار کنند، گربه دختر آنها را به تلافی غرق می کند و...
آنتوان دوینل در حیاط بیرون آپارتمانش مشغول کار با گل های در حال مرگ است. او با کریستین که باردار است ازدواج کرده است از آن طرف او با یک زن ژاپنی رابطه دارد و ازدواج او را به خطر می اندازد...
برنی، مردی الکلی و خودویرانگر، مسئولیت نگهداری از خواهرزادهاش وینی را بر عهده میگیرد. او با رفتار خود باعث آزار و رنجش اطرافیانش میشود و وینی نیز اغلب به حال خود رها شده و تنها میماند.