"مایکلتی ویلیامسون" و "جاستین لازارد" فضا نوردانی هستند که اولین سفر موفق انسان به مریخ را انجام داده اند."لازارد" با یک موجود بیگانه آلوده می شود و به آرامی جهش پیدا می کند.وقتی آنها به زمین بازمی گردد همه چیز به هم می ریزد...
پنج مجرم شغلی در مکزیک گرد هم می آیند تا یک سرقت بانک را انجام دهند. آنها به زودی متوجه می شوند که در برابر موجودات بسیار ترسناک تر از پلیسی هستند که آنها را تعقیب می کند.
فیلمی استثماری که مارپیچ رو به پایین یک دانشجوی ایده آلیست پزشکی را دنبال می کند که سقوط از شر او را به لانه های تریاک، یک نمایش عجیب و غریب کارناوال، مهمانی های شیک مواد مخدرو در نهایت بشکه هفت تیر خود می کشاند.
انسیس یک هندی سابق است که تنها آرزویش مادر شدن است. ایده مادر شدن به تدریج برای او تبدیل به یک وسواس می شود. متأسفانه او با یک مرد ناتوان ازدواج کرده است. اما به هر حال سعی می کند باردار شود. او حتی سعی می کند به عنوان یک فاحشه کار کند و...
یک سامورایی به دنبال راهی است تا همسرش را که به دلیل رسوایی قتلی او را ترک کرده، دوباره به دست آورد. زمانی که خواهر همسرش درگیر دسیسهای میشود، او و دوستش با برنامهریزی و دستکاری اتفاقات، شرایط را به نفع خود تغییر میدهند. با این حال، نقشههای آنها به نتیجهای غیرمنتظره و انتقامی ماوراءالطبیعه ختم میشود.
گروهی از خونآشامها جسد یک جادوگر را در زیرزمین قلعهی خود نگه میدارند. آنها برای زنده کردن او به خون باکره نیاز دارند. ورود ناگهانی گروهی از مهمانان، ماجرا را وارد فاز هیجانانگیزی میکند...
زن جوانی که به تازگی از بیمارستان روانی مرخص شده ، با خانواده اش به خانه باز می گردد. با این حال، او به زودی با رویاهای آزاردهنده ای که در آنها یک سری قتل با تبر انجام می شود ، دچار مشکل می شود...
در اعماق جنگلهای آمریکای جنوبی، مزدوران یک کامیون را که ظاهراً حامل میوه بود، متوقف میکنند. معلوم میشود که محموله شش زن جوان است. آنها دستگیر شده و به زندان زنان محلی تحویل داده میشوند.
کلارا و ویکتوریا خواهر هستند. پدر آنها می میرد و بیشتر دارایی خود را به کلارا می سپارد. وقتی کلارا با مردی که خواهرش دوستش دارد درگیر میشود، ویکتوریا شروع به طراحی قتل او میکند...
یک متخصص اسلحه که همسر رقیب خیانتکار و معشوقش را به قتل رسانده است، در حالی که نقشه مرگ خواهر زنش و دوست پسر بداخلاقش را میکشد، با رقصندههای عجیب و غریب برخورد میکند...
مادام اولگا، صاحب خانه بدنام چایناتاون نیویورک، پس از آنکه از آنجا رانده شد، با گروهی از زنان و مردان خلافکار به یک معدن متروکه پناه برد و زندگی جدیدی را آغاز کرد.