آگوست 1995: میکیا برای اولین بار با شیکی در یک کیمونوی سفید در یک روز برفی ملاقات می کند . بعداً، در مراسم سال اول دبیرستان، میکیا شیکی را در میان جمعیت می بیند و او را تعقیب می کند و خود را به او معرفی می کند. اما شیکی راز بزرگی را پنهان میکند: موجی از قتلهای عجیب و غریب در اطراف بسیاری از نقاط شلوغ رخ میدهد، و هیچ مظنونی وجود ندارد...
گروهی از دانشجویان ناآگاه به امید یافتن شواهدی از گونه های در خطر انقراض، ماموریتی را در جنگل آغاز می کنند. چیزی که آنها متوجه نمی شوند این است که آنها در زمین های تغذیه یک شکارچی شرور و حسابگر سرگردان شده اند...
الین، شوهر و فرزندانش برای جشن کریسمس به خانه روستایی دور افتاده خواهرش می روند. در آنجا، کودکان توسط یک باکتری آلوده می شوند که آنها را به خشونت تبدیل می کند...
پنج قربانی در چنگ دیوانگی: در فیلمی هولناک، پنج غریبه خود را در اعماق تاریکی سیاهچال زیرزمینی اسیر مییابند و دیوانهای بر سرنوشتشان چنگ انداخته است...
پسری شاهد قتل پدر و مادرش است و به پرورشگاهی فرستاده می شود، در آنجا خواهرش به فرزندی پذیرفته می شود و او با استفاده از ماسک مورد آزار قرار می گیرد. سال ها بعد، او هنوز نقاب پوشیده به زندگی او باز می گردد و می خواهد درسی به او بدهد...
دسته ای از افراد پلیس، گروهی از گانگستر های شهر، و گله ای از مرده های متحرک با هم در نزاع و کشمکش هستند. و همگی قصد دارند به نحوی از این مخمصه جان سالم بدر ببرند...
در توکیوی آینده، دختری سامورایی به نام "روکا" تلاش می کند انتقام قتل پدرش را بگیرد. او یک پلیس و عضو گروهی ویژه است که مامورت دارند جنایتکاران جهش یافته را نابود سازند...
روز هالووین است و کارگر فروشگاه ویدئویی «استن هلسینگ» را ترک کرده است، همراه با دوست سابق ، بهترین دوست و یک رقصنده عجیب و غریب به شهری که توسط بزرگترین هیولاهای تاریخ سینما نفرین شده است، می روند...
یک قاتل زنجیره ای قربانیان خود را می کشد و سپس آنها را به زندگی باز می گرداند. مامور افبیآی، مایا قربانی او، از این نیرو استعفا میدهد. اما وقتی خواهرزاده یکی از همکارانش ربوده می شود، با او همکاری می کند تا او را نجات دهد...
گروهی از جوانان در یک ماموریت برای یافتن دوستان گمشده خود در جنگلی پر جنب و جوش هستند. در طول راه، آنها با زن جوانی ملاقات می کنند که در یک ماموریت شخصی به دهکده عرفانی است و به دنبال راهی برای جلوگیری از نفرین شیطانی خود است...
براین و پل شاو در حالی که تلاش می کنند پس از از دست دادن پسر چهار ساله خود، زندگی خود را به مسیر اصلی بازگردانند، به آپارتمان های جذاب قدیمی بیکن نقل مکان می کنند. براین شروع به دیدن پسر بچهای شبحواری میکند که در اطراف ساختمان میرود...