پیر، تکنسینی است که برای یک سکوی نفتی در دریا کار می کند، پس از تحمل غم و اندوه در زندگی شخصی خود، تبدیل به فردی تنها شده است. اما بیحرکتی روی تخت بیمارستان او را مملو از شادی میکند...
: سامبا ۱۰ سال پیش از سنگال به فرانسه مهاجرت کرده است. او در این مدت شغل های زیادی را امتحان کرده است. از طرفی دیگر آلیس که یک مدیر ارشد است نیز از کار خود خسته شده است. سامبا حاضر است هرکاری کند تا به شغل مدیریتی برسد، اما آلیس می خواهد کنار بکشد و به زندگی اش برسد، تا اینکه
چهار دوست دوران کودکی که اکنون متاهل هستند، برای صرف شام همدیگر را ملاقات می کنند و همه قبول دارند که همسران خود را دوست دارند، اما دیگر تمایلی به آنها ندارند. آنها تصمیم میگیرند که یک باشگاه کفار ایجاد کنند تا وقتی میخواهند بیرون بروند و خوش بگذرانند، به عنوان پوشش عمل کنند...
یک مدیر اجرایی بازاریابی تلاش میکند تا فرد مورد نظر خود را در یک وبسایت همسریابی مسیحی پیدا کند. وقتی تحت تأثیر قرار دادن مرد رؤیاهایش به فاجعه ختم میشود، گوینت با بخش معنوی وجودش ارتباط برقرار میکند.
میتسوکی و یویا به خاطر ازدواج والدینشان خواهر و برادر ناتنی می شوند. میتسوکی نمی تواند با خانواده جدیدش کنار بیاید و یویا نمی داند چگونه به خواهر ناتنی جدیدش نزدیک شود. یک روز، میتسوکی توسط روح هیوری تسخیر می شود. هیوری یویا را دوست دارد و معتقد است یویا می تواند به او کمک کند تا به بهشت برود. هیوری یک کمربند پاکدامنی چرمی روی میتسوکی میگذارد و...
دو دختر متوجه میشوند که هر دو در حال ملاقات با پدربزرگ و مادربزرگهایی هستند که هرگز ندیدهاند و تصمیم میگیرند جایشان را با هم عوض کنند تا ببینند زندگی آن دیگری چگونه است.
هالووین سال 1989 است. دو دوست صمیمی به نامهای سام و جاش میخواهند از آخرین شب شیطان قبل از فارغالتحصیلی از دبیرستان لذت ببرند. اما زمانی که این دو دوست و گروهی از دوستانشان در راه رفتن به کنسرت راک، به یک انبار متروکه قدیمی سر میزنند و شر درون آن را بیدار میکنند، دردسر آغاز میشود. حال سام و جاش باید راهی برای محافظت از دوستان خود پیدا کنند...
درامی بین یک بیمار و روانپزشکش و همچنین زندگی خانوادگی آنها که عمدتاً از طریق فلاشبکها و با ارجاعات ویژه به نظریههای مارکسیستی و داروینیسم ارائه میشود.
سردبیر سابق یک مجله ی فشن، آیکو (می کروکاوا)، برای پوشش رویداد دوچرخه سواری به ژاپن فرستاده می شود. او با شریک خود در تایوان ملاقات می کند؛ فردی ژاپنی که با یکی از محلی ها ازدواج کرده است. آیکو سپس متوجه می شود که شریکش باردار است و توانایی کمک کردن به او را ندارد...
هنگامی که یکی از بزرگترین سرآشپزهای فرانسه متوجه می شود که بیماری لاعلاج دارد، شروع به جستجوی جانشین خود می کند. او با زنی جوان با شخصیتی سرسخت آشنا می شود. همه چیز آنها را متمایز می کند، غیر از ذائقه آنها برای آشپزی...