یک پلیس تازه کار مشتاق پس از اینکه یک مرد قدرتمند را به دلیل تخلفات رانندگی متوقف می کند، به مرکز شهر منتقل می شود. وقتی دوست پلیس قدیمی او به قتل می رسد، او می خواهد قاتل را بگیرد...
یک پیش خدمت زیبا با یک غریبه ی خوش تیپ ازدواج می کند. او به ظاهر مسئول کفن و دفن است اما در واقع، مانند اکثر ساکنان شهر، به اجساد گرایش جنسی داشته و با آنان رابطه برقرار می کند. این زن یک گزینه ی بسیار مناسب و واضح برای او می باشد. این زن باید قبل از این که به سرنوشت دو همسر قبلی او دچار شود، فرار کند...
یک مدیر تبلیغات که به نقطه شکست خود رسیده است، خود را در یک آسایشگاه روانی می بیند که در آن حرفه اش در واقع با کمک بیماران بیمارستان شروع به رونق می کند...
ریو سائبا و اومیبوزو، دو کارآگاه خصوصی رقیب، باید راهی برای ورود به یک هتل لوکس و پیشرفته پیدا کنند تا دوستانشان را که گروگان گرفته شده اند نجات دهند و از برنامه های یک دیکتاتور دیوانه آمریکای جنوبی برای استفاده از سوپر کامپیوتر هتل برای راه اندازی یک نابودی هسته ای جلوگیری کنند.
جوی 2 روز فرصت دارد تا 12 ماشین بفروشد تا شغلش را حفظ کند و عشقش را راضی نگه دار.اما اوضاع بدتر میشود. او در حال شعبده بازی با 3 خریدار است که یک مرد با مسلسل به نمایندگی ماشین داخل می شود و همه را گروگان می گیرد...
تعطیلات جولای 1958، در ساحلی واقع در اقیانوس اطلس. سوفی کوچولو 8 ساله و خواهر بزرگش فردریک از تفاهم بد بین والدین خود رنج می برند و مدام درگیر افکار طلاق این دو شده و زندگی به کامشان تلخ شده است...
ریک به دلیل کمک به محکومیت یک مامور FBI که فروشنده مواد مخدر است، توسط FBI هویت جدیدی دریافت می کند. مراقب اف بی آی او با یک مامور فاسد جایگزین می شود که به فروشندگان مواد مخدر و همدستش کمک می کند تا او را پیدا کنند...
یک نوجوان استرالیایی (بن مندلسون) با دختر رویایی خود (کلودیا کاروان) در یک جگوار کارکرده خریداری شده از یک فروشنده ماشین (استیو بیسلی) قرار می گذارد...
بتی و جیک، با وجود تفاوتهای زیادی که با هم دارند، قرار است ازدواج کنند. آنها میخواهند عروسی کوچکی داشته باشند، اما پدرانشان میخواهند برایشان عروسی بزرگی برگزار کنند....
شخصیتهای کمیکبوک کلاسیک خلق شده توسط جان ال. گلدواتر در نسخه کمی قدیمیتر به تلویزیون آورده شدهاند. در اینجا شخصیتها بزرگسالانی هستند که به دیدار مجدد دبیرستان خود بازمیگردند و...
یک سرباز فراموش شده که به دنبال عشق از دست رفته خود است، به Archangel در شمال روسیه می رسد تا به مردم شهر در مبارزه با بلشویک ها کمک کند، همه غافل از اینکه جنگ بزرگ سه ماه پیش به پایان رسید.
یک هنرمند کمیکبوک با زنی در خیابانهای نیویورک ملاقات میکند، اما پس از یک معاشقه سریع، او ناگهان سقوط میکند و توسط یک آمبولانس قدیمی او را میگیرد. او تمام بیمارستان های منطقه را چک می کند، اما زن ناپدید شده است...