1 مرتبه نامزدی جایزه .BAFTA Film Award. همچنین 4 جایزه و نامزد دریافت 2 جایزه دیگر.
«ميشل پوآكار» ( بلموندو )، مردى جوان، بى قيد و بند و بیكار، روزى پليسى را مى كشد. سپس در پاريس با « پاتريشا فرانچينى » ( سيبرگ )، مهاجر آمريكايى آشنا مى شود. ميشل به پاتريشا پيشنهاد مى كند كه با هم به ايتاليا فرار كنند. اما...
«آرتور» (براسور)، دوستش «فرانتس» (فري) و محبوبه ي او، «اوديل» (کارينا)، را متقاعد مي کند تا پول هاي موجود در گنجه ي خانه ي «ويکتوريا» (کولپين)، عمه ي «اوديل» را بدزدند...
7 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 19 جایزه و نامزد دریافت 32 جایزه دیگر.
«اندي» (رابينز)، بانکدار محترم و پولدار ايالت نيوانگلند، به اتهام قتل همسرش و فاسق او به حبس ابد در زندان ايالتي شوشنک محکوم مي شود و اندکي بعد با «رد» (فريمن)، زنداني سياه پوست، دوست مي شود. پس از هجده سال، «اندي» ردي از قاتل اصلي پيدا مي کند و تصمیم می گیرد برای آزادی تلاش کند...
کارآگاه باتجربه "جان هریس" به لندن فرستاده می شود تا به یک نیروی ویژه محلی کمک کند برای به دام انداختن فردی که در حال کُشتن گنگسترها در سطح شهر می باشد.
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین نامزد دریافت 1 جایزه دیگر.
"ویلسون" بازرس کمیسیون جنایتهای جنگی،در جستجوی "فرانز کیندلر"، مغز متفکر هولوکاست که هویت خود را تغییر داده است. او دوست قدیمی "کیندلر" را آزاد کرده و او را تا کانکتیکات تعقیب می کند. تنها سرنخ او، علاقه شدید "کیندلر" به ساعتهای عتیقه است و ..
1 مرتبه نامزدی جایزه .BAFTA Film Award. همچنین 3 جایزه و نامزد دریافت 2 جایزه دیگر.
زنى اشرافى، دختر دوك هفتم چالفونت، با خوانندهاى ايتاليايى كه از تبار مردم عادى است، ازدواج مى كند و از خانواده طرد مى شود. « لويى » ( پرايس )، پسر او، كه از داشتن عنوان دوك محروم شده، سوگند مى خورد از خانواده ى مادرش انتقام بگيرد.
مردی که کارهای خلاف را کنار گذاشته، به همراه همسرش که سابقا مامور پلیس بوده است، بچهای ندارند. آنها تصمیم می گیرند یک بچه از خانوادهی دیگری را بدزدند و خودشان بزرگ کنند. اما اوضاع از آنچه که پیش بینی می کردند پیچیده تر می شود...
داستان از جایی آغاز میشود که یک خانواده ثروتمند آلمانی، آنا (سوزان لوتار) به همراه شوهرش گئورگ (اولریش موهه) و پسر کوچکشان گئورگی خیال دارند تعطیلات خود را در ویلای زیبای تابستانیشان که در کنار یک دریاچه قرار دارد بگذرانند. وقتی پدر و پسر به قایقسواری میروند، مرد جوان مودبی به نام پیتر دم در خانه ظاهر میشود و از آنا میخواهد چند تخممرغ به او قرض بدهد. دقایقی بعد دوباره برمیگردد و ادعا میکند در راه تخممرغها شکستهاند و چند تخممرغ دیگر میخواهد. آنا خیال دارد چند تخممرغ دیگر به او بدهد اما مسیر گفتگو به سرعت تغییر میکند. لحن دلپذیر پیتر کمکم خصمانه میشود. سر و کله دوست پیتر، پل پیدا میشود. وقتی گئورگ برمیگردد و از آنها می خواهد بروند، پل و پیتر ویلا را ترک نمیکنند. به زودی روند داستان تغییر میکند…
خانواده فاربر برای گذراندن تعطیلات به خانه ویلایی خود در کنار دریاچه رفته اند. اما در بدو ورود با پیدا شدن سر و کله دو پسر خوش سیما – پیتر و پل – با لباس های گلف بر تن، آرامش شان بر هم می ریزد. پیتر و پل با زمینه چینی آنا، جورج و پسر کوچک شان جورجی را در خانه حبس و سپس شروع به بازی هایی می کنند که با یک شرط بندی هولناک آغاز می شود. پیتر به آنها می گوید که حاضر است شرط ببند هیچ کدام از آنها در ساعت ۹ صبح روز بعد زنده نخواهند بود. خانواده فاربر سعی می کنند تا به هر وسیله ای که شده، از چنگ این دو قاتل خونسرد فرار کنند. اما منطقه ای که در آن زندگی می کنند، بسیار خلوت و تنها تلفن موجود نیز از کار افتاده است و …
شلی برای اینکه ثابت کند قتل برادرش کار او نبوده، باید یک قانل را به دام بیاندازد. در طول این مسیر او تجربیات مختلفی را به دست می آورد، مسیری که انتهایش به سرنوشت او ختم می شود…
« استیو تامپسن » ( لنکستر ) ، مجبور میشود در عملیات سرقت یک گروه سارق مسلح ، که همسر سابقش نیز به آنان پیوسته ، شرکت کند . او در خلال حمله ى مسلحانه ، به این نتیجه میرسد که از دو طرف نارو خورده است .
دو جوان به نامهاى « شا » ( دال ) و « فیلیپ » ( گرینجر ) ، با این طرز فکر که « انسان برتر » نیازى به رعایت اصول اخلاقى در جامعه ندارد ، یکى از دوستانشان ، « دیوید کنتلى » ( هوگان ) را با طنابى خفه می کنند .
برنده 2 جایزه اسکار. همچنین 1 جایزه و نامزد دریافت 4 جایزه دیگر.
شهر نیویورک، "جین دکستر" مدل بلوند و جذاب در آپارتمان خودش به قتل رسیده و کارآگاهان "دن مولدن" و "جیمی هالوران" وارد صحنه جرم می شوند تا بررسی های لازم را انجام دهند. آن ها به افراد زیادی مشکوک می شوند و...
1 مرتبه نامزدی جایزه .BAFTA Film Award. همچنین 1 جایزه و نامزد دریافت 1 جایزه دیگر.
« آليور » ( ديويس ) ، پسر بچهى يتيم پس از تحمل سختى زندگى در نوانخانهاى به لندن مىگريزد . او ابتدا به چنگ عدهاى نوجوان جيببر مىافتد كه در خدمت مردى به نام « فاگين » ( گينس ) هستند . تا اين كه مرد پولدارى ( استيونس ) از مخمصه نجاتش مىدهد ...
“جان فوربز” یک مرد خانواده است که از کار خود به عنوان یک مدیر بیمه خسته شده است.اما وقتی به “مونا استیونز” آشنا می شود زندگی برای او رنگ دیگری پیدا می کند…