“بابی” قاتلی روان پریش و زندانی ایالتی نزدیک مرز کانادا که قرار است اعدام شود؛ او دو تبهکار خرده پا به نام های “ند” و “جیم” را مجبور می کند تا برای فرار از زندان به او کمک کنند. بعدتر در شهری کوچک آن دو به جای دو کشیش اشتباه گرفته می شوند…
جوانی به نام ̎مایکل̎ (جیمز اسپیدر) که شغلی پردرآمد و زندگی مرفهی دارد، در آستانه ازدواج با دختر مردی متنفذ، سخت از شخصیت و روحیهٔ ضعیف و متزلزل خویش در رنج است. تا اینکه آشنائیاش با غریبهای مرموز، ̎الکس̎ (راب لو) که زندگی بیقیدی را میگذارند، مقدمهساز تغییر روش زندگی او میشود. اما این تغییر روش نتایج ناگواری در پی دارد…
دانشمندي به نام «پيتن و ستليک» (نيلسن) روي فرمول تهيه ي نوعي پوست مصنوعي کار مي کند. تبهکاران آزمايشگاه «پيتن» را منفجر مي کنند، اما او که به طور معجزه آسايي از مرگ نجات يافته و بر اثر سوختگي ناشي از انفجار سخت کريه المنظر شده، با تهيه ي نقاب هايي از پوست مصنوعي در پي گرفتن انتقامي سخت بر مي آيد.
"لوئیس بروک" افسر پلیس کانادا به زندان اعزام می شود تا در مورد قتلهای زندانیان و نگهبانان تحقیق کند.او به وسیله هنرهای رزمی خود زندگی اش را نجات داده و برای خود در دنیای تبهکاران نامی دست و پا می کند...
انیمیشن مربوط به شهر توکیو و سال ۱۹۹۹ میشود. یک خودکشی مرموز در شهر رخ داده است و رباتها نیز از کنترل خارج شدهاند. در این بین دو مامور پلیس، عضو گروه ویژه شماره ۲، وظیفه دارند تا با استفاده از سرنخهای بدست آمده جلوی ویرانیها را بگیرند…
يک مأمور پليس امريکايي - ايرلندي به نام «تري نونان» (پن)، پس از ده سال دوري به محله سابق خود-«آشپزخانه ي شيطان» در نيويورک - باز مي گردد. او قصد دارد در يک گروه تبهکاري ايرلندي تبار به سرکردگي «تامي فلانري» (هريس)، برادر دوست قديمي خود، «جکي» (اولدمن)، نفوذ کند...
2 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 4 جایزه و نامزد دریافت 17 جایزه دیگر.
«ماکس کيدي» (دنيرو) چهارده سال پيش به خاطر آزار و اذيت دختري شانزده ساله به زندان افتاده است. او پس از آزادي، براي انتقام سراغ «سام بودن» (نولتي)، وکيل دادگستري، مي رود...
«دکتر آلبرت ماينهايمر» (گريفيتس)، متخصص انرژي خورشيدي، قرار است يک برنامه ي جديد انرژي ملي را راه اندازي کند، ولي «کوئنتين هاپسبرگ» (گولت) همراه با ميليونرهاي ديگر توطئه چيده اند «ماينهايمر» را ساکت کنند تا از منافع انرژي اتمي شان دفاع کنند. «ستوان فرانک دربين» (نيلسن) نيز وارد صحنه مي شود تا اين توطئه را خنثي کند.
"دن مریک" از یک تصادف سخت رانندگی در حالیکه دچار فراموشی شده خارج می شود. او متوجه می شود که با "جودیت" که تلاش می کند او را دوباره به زندگی بازگرداند ازدواج کرده است. او بطور مداوم خاطراتی از مکانها و اتفاقاتی که بیاد نمی آرد را تجربه می کند و...
"جورج کافز" دبیرستان را تمام نکرده و به تازگی شغل و دوست دخترش را از دست داده است.او تصور می کند که اگر از دوستش دور بماند برایش بهتر است.به همین دلیل به برادر او "برد" دیدار می کند تا از او پولی قرض کرده و به برزیل برود.اما ناگهان "برد" کشته می شود و...
سال 1969. دو جوان به نامهاي «مارتي» و «کازمو» با نفوذ به سيستم کامپيوتري يک بانک، مقداري پول از حساب حزب جمهوري خواه بيرون مي کشند. «کازمو» را FBI دستگير مي کند، اما «مارتي» با خوش شانسي مي گريزد. بيست سال بعد سر يک جعه ي سياه ـ که حاوي مدرن ترين دستگاه کدشکن کامپيوترهاست ـ «مارتي» (ردفورد) رودرروي «کازمو» (کينگزلي) قرار مي گيرد...
«ری لیووی» (کیلمر) مأمور FBI، عهده دار وظیفه ی همکاری با «فرانک کوتل» (شپارد)، مأموری کهنه کار در امور سرخ پوستان در داکوتای جنوبی می شود. او که در ابتدا از اصل و نسب نیمه سرخ پوست خود شرمگین است، آرام آرام و از طریق «مگی ایگل بر» (توسی)، به آیین و رمز و رازهای سرخ پوستان علاقه مند و از مخاصمه جویی های «کوتل» بیزار می شود...