پس از اینکه مقامات و رسانه ها به سرعت پرونده یک دختر سیاه پوست را رد کردند و به جای آن بر جستجوی یک دختر سفیدپوست گم شده تمرکز کردند، مادر او از کارآگاهان اینترنتی آماتور کمک می گیرد تا دختر گم شده اش را پیدا کنند...
دانشمند اسمیلا جاسپرسن (جولیا اورموند) فکر می کند همسایه جوانش قبل از اینکه بمیردتوسط یک بزرگسال تعقیب شده است ، اما پلیس چیز دیگری می گوید ، اسمیلا که دوران کودکی خود را در گرینلند گذراند، متوجه میشود که پدر پسر هنگام کار برای دکتر آندریاس تورک (ریچارد هریس) در گرینلند مرده است
مادلین کالیفرنیا، موزه ی تاریخ طبیعی. یکی از نگهبانان امنیتی اخراج شده ی موزه به نام «سام بیلی» (تراولتا)، تصادفاً به یکی از نگهبانان تیراندازی میکند و سپس گروهی از بچههای مدرسهای که برای بازدید موزه آمده اند، و هم چنین گزارش گر تلویزیونی، «ماکس براکت» (هافمن) را گروگان میگیرد. اما حالا «براکت» این ماجرا فرصتی می بیند تا وضعیت شغلی اش را احیا کند…
"مارتین" و "رودی" دو مرد جوان که مبتلا به بیماریهای مهلکی هستند در بیمارستان با هم آشنا می شوند.آنها مشکلات خود را کنار گذاشته و تصمیم می گیرند برای آخرین بار به دریا سفر کنند.آنها اولین خودروی گرانبهای خود را سرقت می کنند و...
"نیشی" پلیسی که همسرش مبتلا به سرطان خون است.یکی از همکارهای او حین ماموریت گلوله می خورد و مجبور می شود بقیه زندگی خود را روی ویلچر بنشیند."نیشی" خود را برای این اتفاق مقصر می داند و سعی می کند از هر راهی که می تواند به او کمک کند...
دانیلا پس از پایان خدمت در ارتش بهطور ناخواسته درگیر یک زد و خورد شدید میشود. مادرش او را نزد برادرش به لنینگراد می فرستد. اما پس از مدتی دانیلا درمییابد که برادرش یک تبهکار حرفهای و عضو باندهای مافیایی است. دانیلا از همان آغاز با برادرش در کارهای خلاف همکاری میکند. او پس از زخمیشدن در یکی از درگیریها و فرار از دست تبهکاران، توسط یک زن لکوموتیوران نجات مییابد...
:یک راننده بنام «بابی» (شان پن) که در حال گریختن از تبهکارانی هست که دو انگشتش را بریده اند، بعد از اینکه اتومبیلش در نزدیکی یک شهر کوچک خراب می شود، با یک زن بنام «گریس» (جنیفر لوپز) و شوهرش که از اهالی آن شهر هستند آشنا می شود...
«فرانکی مک گویر» (برد پیت) یکی از مخوف ترین تروریست های ایرلندی است که به آمریکا آمده تا اسلحه خریداری کند. او در این مدت در خانه «تام اومئارا» (هریسون فورد) زندگی می کند، که یک افسر پلیس است و هیچ چیز درباره هویت واقعی مهمانش نمی داند.
«مارتین بلانک» یک مامور حرفه ای است، که برای یک ماموریت به حومه شهر دیترویت فرستاده می شود و بر حسب تصادف جشن تجدید دیدار دوران دبیرستان او نیز در همان مکان برگزار می شود...