یک ستاره موسیقی کانتری همه چیز را پشت سر می گذارد تا به ریشه های خود بازگردد و عشق واقعی را پیدا کند. چیزی که انتظار آن را ندارد، پیدا کردن عشق حقیقی است...
قبل از شروع قسمت اول، ساکورا همه کارتهای جادویی را به شکل جدید درآورد و حالا وقت آن رسیده است که با دوستش شائوران که میخواهد به چین برگردد، خداحافظی کند.
در یک سفر کوهنوردی سخت، بین یک وبلاگنویس ویدیویی و یک کوهنورد، جرقههای عشق زده میشود. داستان این است که آیا این عشق میتواند در برابر سختیهای مسیر دوام بیاورد یا خیر.
کاترین بدترین روز ولنتاین زندگی خود را تحمل می کند. در راه بازگشت به خانه، یک کولی یک طلسم جادویی روی او می اندازد. صبح روز بعد او به زودی متوجه می شود که روز را دوباره تجربه می کند تا اینکه آقای راست را پیدا می کند.
میراندا چستر آماده است تا بهترین کریسمس زندگی خود را تجربه کند. او به شهر کارلتون هیث بازگشته، جایی که سال گذشته عشق خود را یافته و خانوادهای را که هرگز از وجود آنها خبر نداشت، پیدا کرده است...
دو زن که از عدم صداقتی که در قرار ملاقات و روابط می بینند ناراضی هستند، تصمیم می گیرند با یکدیگر پیمان ببندند تا 24 ساعت را با هم بگذرانند تا راهی جدید برای ایجاد صمیمیت پیدا کنند...
دو شخصیت اصلی داستان در یک صحنه نسبتاً جذاب در رختخواب، رابطه خود را حل و فصل میکنند. آنها پس از دو سال از زمانی که در یک برنامه تلویزیونی واقعنما با هم کار میکردند، دوباره به هم میرسند...
زن جوانی پس از اینکه به سختی از چنگ یک شکارچی مرگبار فرار می کند، به شهری دورافتاده می گریزد، جایی که زندگی خود را بازسازی می کند و مرد رویاهای خود را پیدا می کند... تا اینکه مرد کابوس هایش او را دوباره پیدا می کند...
زنی که در آستانه 30 سالگی است متوجه می شود که زمان زیادی برای زندگی ندارد. او سرنوشت خود را می پذیرد، اما مردی به نام جون در مقابل او ظاهر می شود و زندگی او تغییر می کند...
جوسلین یک تاجر موفق، اما خودخواه و زن ستیز است. او سعی می کند یک زن جوان زیبا را با تظاهر به معلولیت اغوا کند تا اینکه او را به خواهر ویلچری اش معرفی می کند...
جین، یک زن جوان خجالتی، در یک شهربازی کار می کند. او که شیفته چرخ و فلک است، هنوز با مادرش در خانه زندگی می کند. این زمانی است که ژان با جامبو، جاذبهی شاخص جدید پارک آشنا میشود.
ماری، اوایل دهه سی، از دوست پسرش جولیان پیشنهاد ازدواج می گیرد. غرق، او راه صادقانه را دنبال می کند: او باید در مورد آن فکر کند. در حومه شهر، او سعی می کند ذهن خود را پاک کند، اما با "مردم فکری" مواجه می شود، موجوداتی که به نظر می رسد همه درک روشنی از بهترین چیز برای ماری دارند.