داستان در مورد دختری به نام "لیبی دی" است که جسد مادر و دو خواهرش را که سلاخی شده اند با چشم هایش میبیند و این اتفاق او را تا سرحد مرگ به وحشت می اندازد. او برای شهادت علیه برادرش به دادگاه میرود زیرا فکر میکند تمام این کارها زیر سر برادرش است. زمان میگذرد و از لیبی که حالا ۲۵ ساله شده درخواست میشود تا عضو یک گروه تحقیقی شود. این گروه با نام گروه مرگ معتقد است برادر لیبی بی گناه است و از وی هم میخواهد تا تا این گفته را باور کند ...
یک کارآگاه خصوصی که تعادل روانی ندارد، بعد ازاینکه استخدام میشود تا در مورد یک مرگ مشکوک در شهری کوچک تحقیق کند، در مییابد که این پرونده به همان پاپوشی که موجب مرگ دخترش شد، مرتبط است.
یک گروه تروریستی که اصل عملکرد آن ها بر روی اینترنت است وارد به مرکز کنترل کل نیویورک شده و به نوعی تمام تلوزیون، آب و برق و گاز و مخابرات شهر را تحت کنترل خود در می آورد و دیگر هرگونه عکس العمل را از دیگران سلب می کند. افسر پلیس «جان مکلین» به همراه هکر جوانی سعی در نفوذ در این گروه و جلوگیری از خراب کاری های این گروه را دارد.
در فیلم ترافیک ، زوجی جوان که آخر هفته به سمت منطقه ای کوهستانی روانه شده اند در راه با یک گروه موتورسوار برخورد می کنند. بریا و جان، تنها در کوهستان، باید از خود در مقابل این گروه دفاع کنند؛ گروهی که برای مخفی نگه داشتن رازهایشان دست به هرکاری می زنند.
این فیلم که در سال 1987 و در اسلو اتفاق می افتد، داستان پسری 17 ساله ای را دنبال می کند که قصد دارد از تربیت سنتی خود فرار کند و اولین گروه بلک متال نروژی را به همراه گروهش دایر کند. او برای اینکه نام گروه موسیقی آنها بر سر زبانها بیفتد، دست به شیرین کاری های تبلیغاتی شوکه کننده ای میزند اما طولی نمی کشد که مرز میان نمایش و واقعیت ناپدید می شود
یک دانش آموز سال آخری به نام الکس لاینی با نوری اسرارآمیز مواجه می شود که باعث می شود او توانایی های خطرناک و ماوراطبیعه به دست بیاورد اما او به یاد نمی آورد که چه کسی است یا چگونه قدرت ها را به دست آورده است و…
داستان فیلم در بیمارستان و با تولد یک کودک آغاز می شود ، مادر کودک در هنگام زایمان جان خود را از دست می دهد. در همین حین طوفان شدیدی نیز آغاز می شود که باعث می شود بیمارستان را تخلیه کنند اما اتفاقات عجیب دیگری می افتد که باعث می شود پدر کودک...
در حین پیاده روی در جنگلی منزوی ، دنی کویل و دوست قدیمیش، آرون جیمز وقتی در یک محوطه تاریک عمیق با دیوارهای شیب دار ، ناامیدانه گرفتار می شوند. طی 85 روز آینده ، آنها از دوستان قدیمی، به حیوانات شرور و خونخوار تبدیل می شوند که مایلند برای زنده ماندن هر کاری لازم است انجام دهند....
دکتر سو واک بخشی از مغز یک خلافکار را درون جمجمه دوستش کار میگذارد تا جانش را نجات دهد ولی دوستش بعد از به هوش آمدن متوجه میشود که دارای 2 شخصیت کاملاً مجزا از یکدیگر است...
زمانی که دوست دختر دیوید گم می شود، او تلاش میکند تا محل اختفایش را پیدا کند و این در حالیست که دیوید متوجه شده است دوست دخترش آن شخصی نبوده که تظاهر میکرده...