سوفی، زنی که از گذشته خود فرار میکند، در اقامتگاهی در مکانی دور پناه میگیرد. او با مارتین، صاحب اقامتگاه، آشنا میشود و رازهایی میان آنها آشکار میشود که نشان میدهد حضور سوفی در آن مکان تصادفی نیست.
جیک، نوکر جوانی، شیفتهی همسر کتکخوردهی اربابش میشود. او به فرار زن از چنگ شوهرِ ظالمش کمک میکند و اوضاع به هم میریزد و خونی و مالامال از خشونت میشود...
زوئی و کندی برای ماه عسل به کلبه ای در جنگل می روند. زوئی از مردم محلی که از حضور آنها استقبال نمی کنند، احساس ناراحتی می کند. او به زودی خود را در یک کابوس گرفتار می بیند...
سوفی، یک دختر جوان کالیفرنیایی که در تعطیلات خود با خواهرش به ایتالیا سفر می کند، با جولیو و گروهی از دوستانش آشنا می شود که با آنها وحشتناک ترین شب زندگی خود را سپری می کند.
دکتر، همسرش و دوستشان به مرد زخمیای که بخشی از شبکه جاسوسی خارجی است که قصد انفجار بمبهای هستهای در سراسر آمریکا را دارد، کمک میکنند. پس از اینکه مرد زخمی قبل از مرگ نقشهها را فاش میکند، افراد سادهلوح گروگان گرفته میشوند. با ترس از وحشت هولوکاست هستهای، دکتر جاسوسها را قانع میکند که به جای آن شهرها را به آتش بکشند، به این امید که...
هفت دوست پس از سالها جدایی برای تعطیلات آخر هفته دوباره دور هم جمع میشوند. اما همه چیز به خوبی که انتظار داشتند پیش نمیرود، زیرا تنشهای قدیمی و مسائل بیریشه دوباره به سطح می آیند ...
چهار خانم خانهدار تصمیم میگیرند برای گذراندن تعطیلات آخر هفته به سفری تفریحی بروند، اما در حین سفر، اتفاقی غیرمنتظره رخ میدهد و آنها در بیابان گم میشوند.
یک نوجوان قبل از اینکه برای یک شب مهمانی برود، برای تست یک داروی جدید به سراغ فروشنده مواد مخدرش میرود. در راه برگشت به خانه، زنی زخمی را سوار میکند و شب به طرز عجیبی تغییر میکند.
بروک با دو مرد ازدواج کرده است: استفان، عشق دوران دبیرستانش، و دین، شوهر ثروتمند و مسنتر او. بروک و استفان برای پول نقشههایی میکشند، اما دختر دین، الیزا، آنها را تهدید به افشاگری میکند. بروک از این نقشه پشیمان میشود و در نهایت با خطرات زیادی روبرو میشود.
بر اساس رویدادهای واقعی و غیر واقعی . درباره دانشجوی پرستاری به نام مارلی ویلسون که با مشکلات روزمره مدرسه، کار و دوست خیانتکار خود که به رقاص ها اعتیاد دارد، دست و پنجه نرم میکند...
مادری که دو فرزند را به فرزندی پذیرفته، وقتی متوجه میشود که احتمالاً شوهرش با یکی از فرزندانش رابطه دارد، دچار بحرانی وحشتناک میشود و حس وظیفهاش در جایگاهی بسیار پیچیده و ناگوار قرار میگیرد.
زن جوانی به همراه دوست پسرش به عنوان سرایدار خانه خواهرانش در جنگل مامور می شود. آنها به زودی متوجه می شوند که تنها نیستند و یک حمله سادیستی به خانه آغاز می شود.