رونا، دختر نوجوانی است که پس از مرگ مادرش در مرز لهستان و بلاروس، مجبور میشود در سن کم از برادران کوچکترش مراقبت کند. این فیلم، داستان زندگی او را در بحران پناهجویی جهانی به تصویر میکشد.
یک گروه فیلمبرداری آلمانی در سفر به کردستان با اتفاقات عجیبی روبرو میشوند. آنها با یک دختر بچه ترسیده آشنا میشوند که پدرش درگیر کارهای مشکوک است. این داستان درباره توطئه، ترس و ارتباط مشکلات یک نسل با نسلهای قبلی است.
در یک مدرسه شبانه روزی منزوی در آناتولی، یک دانش آموز کرد به طور ناگهانی بیمار می شود. در حالی که وضعیت او رو به وخامت است، و بزرگسالان مسئول احساس همدردی نمیکنند، تنها کسی که عاجزانه تلاش میکند به او کمک کند بهترین دوست اوست...
روژین یک زن جوان کرد-عراقی است که به زودی در کنکور دانشگاه شرکت می کند. شیلان، خواهر بزرگتر روژین که ازدواج ناموفقی داشته است، تصمیم می گیرد به هر قیمتی که شده به او کمک کند تا در کنکور قبول شود، به این امید که زندگی آزادتری به او بدهد. بنابراین، خواهران ناگزیر در یک شبکه بزرگ فساد که همه بخش های جامعه را به هم متصل می کند، گرفتار می شوند...
یک مادر جوان به نام لوری باید با جدایی شوهرش که تصمیم به پیوستن به جنگ علیه داعش گرفته است، مواجه شود. او در میان جامعه خود درگیر مبارزاتی میشود و برای بیان احساساتش به رقص نیز روی میآورد...
فیلم در جریان جنگ عراق به زندگی گروهی از مردم کرد در مرز ترکیه و ایران میپردازد. کاک ستلایت علاوه بر نصب آنتن های ماهواره برای اهالی اردوگاه پناهجویان، سر دسته گروهی از بچه های دهکده نیز هست که کارشان جمع آوری مین های پیرامون دهکده است. تا اینکه آگرین به همراه برادرش وارد دهکده میشوند. آگرین در جریان حمله نیروهای عراقی به حلبچه، توسط سربازانی که والدینش را کشته اند مورد تجاوز قرار میگیرد. فشار روانی ناشی از این حوادث است که جریان اصلی فیلم را رقم میزند.
حنیفه و سعید به سختی از جهنمی که داعش بر سر آنها و مردمشان آورد، جان سالم به در بردند. حنیفه از آدم ربایی فرار کرد، اما خواهران کوچکترش به بردگی دولت اسلامی درآمدند. حنیفه مأموریتی را آغاز می کند تا آنها را بیابد و به خانه بیاورد...
سالیا 17 ساله از کودکی در ژاپن بزرگ شد. او مانند ژاپنیهای هم نسل خود در دبیرستان زندگی عادی داشت، اما در مقطعی وضعیت اقامت خود را از دست داد و زندگی روزمره خانوادهاش به کلی تغییر کرد. در سایتما، منطقه ای وجود دارد که حدود 2000 کرد در آن زندگی می کنند و سالیا یک دختر دبیرستانی است که در آنجا زندگی می کند. این داستان بزرگ شدن او را روایت می کند که وقتی با یک پسر ژاپنی آشنا می شود با هویت خود دست و پنجه نرم می کند...
داستان گروهی که وارد منطقه الهول سوریه می شوند، اردوگاهی خطرناک در خاورمیانه، در حالی که زندگی خود را به خطر می اندازند تا زنی را نجات دهند که توسط داعش به عنوان برده ربوده شده و نگهداری می شود...
روژدا یک سرباز جوان آلمانی با ریشه کرد-عراقی است که از کودکی در آلمان زندگی کرده است. او اکنون در یک اردوگاه پناهندگان یونانی به دنبال مادرش فرهات است...