در قرن آشفته هجدهم، یک جوان فقیر اشراف مجارستانی، جوناس، به زافی، یک دختر کولی زیبای رومی و دختر نامشروع یک پاشا ترک کمک میکند تا گنجی را که از طریق حق ارث به او بدهکار است، به دست آورد...
در پاسادنا، کالیفرنیا در سال ۱۹۶۹، یک زوج جوان مکزیکی با عجله به خانه ی شان سن دنا (فلور ماریا شاهووا) می روند. ۳ روز پیش، پسر این زوج، جواهرات یک گروه دوره گرد و کولی را دزدیده بود. از آن موقع به بعد، آن پسر از دیدن و شنیدن چیزهایی از خارج این زمین شکایت می کرد. سن دنا سعی می کرد تا به آن پسر از طریق جلسات احضار روح کمک کند. اما او و پدر و مادر آن پسر فقط با وحشت می توانستند تماشا کنند چون آن پسر قبل از این که با دست هایی اهریمنی به سوی جهنم کشیده بشود از بالای بالکن به وسیله ی یک نیروی نامرئی پرتاب شد….
برنده 1 جایزه اسکار همچنین دریافت 2 جایزه دیگر. همچنین نامزد دریافت 1 جایزه دیگر.
در خلال جنگ جهانی دوم جنبش مقاومت مجارستان زوجی را از دست مقامات رسمی پنهان میکنند. از زن خواسته میشود تا نقش همسر یکی از اعضای جنبش مقاومت را که همچنان زندگی مخفیانهای داشته و وانمود میکند شخص دیگریست، بازی کند. آنها به تدریج عاشق یکدیگر میشوند...
یک پروفسور سالخورده (ماری توروسیک) امیدوار است که از دوست قدیمی خود و همچنین مکان هایی که برخی از بهترین خاطرات دوران کودکی او را در بر می گیرد دیدن کند...
فیلمی مستند بر اساس سرود باشگاه فوتبال لیورپول به همین نام. این سرود از نمایشنامه مجارستانی "Liliom" در سال 1909 سرچشمه گرفت و توسط راجرز و هامرشتاین اقتباس شد...
مستندی از مسابقه واترپلو نیمه نهایی المپیک ۱۹۵۶ بین مجارستان و روسیه. این مسابقه که در استرالیا برگزار شد، زمانی رخ داد که نیروهای روسی در بوداپست بودند و شورش مردمی را سرکوب کردند...
این فیلم داستان چهار نسل از زنان در مجارستان را در قرن بیستم ارائه می کند. علیرغم دوران سخت جنگ، انقلاب و فقر، خانواده می تواند خوش خلقی و قدرت خود را حفظ کند...
تاماس مرتنر 33 ساله پس از جدایی دوست دخترش آنا که در پاریس بورسیه تحصیلی دارد، دلش شکسته است. تاماس در حالی که غرق در ترحم به خود است، به مسیری می رود تا دریابد که آیا عشق فقط زمانی وجود دارد که عملاً از بین رفته باشد یا خیر..
خط اصلی داستان حول محور تادئوش کرزاکوسکی (کریستوف کوالوسکی) مدیر یک شرکت دولتی در حال ورشکستگی می چرخد. وقتی معشوقه او، دختر یکی از بزرگان حزب کمونیست، اعلام می کند که باردار است تادئوش می داند که برای حفظ آبرو و شغلش باید با او ازدواج کند...
در دهه 1950، یک سرباز مجارستانی به غرب می گریزد و پسر یک سرباز آمریکایی در دهه 90 به شرق می دود. مسیرهای آنها در بوگوتا، کلمبیا تلاقی میکند و با به اشتراک گذاشتن خاطرات یک سرزمین، اما از زمانهای بسیار متفاوت، با هم دوست میشوند...
لاسی به همراه پدر گمشده اش در یک پمپ بنزین فرسوده زندگی می کند. یک ون با چهار فاحشه و نگهبانان آنها از راه می رسند و متوجه می شویم که پدر لاسی چیزی برای پنهان کردن دارد...
کارش، تاجر نوآور و همسر از دست دادهای که در غم به سر میبرد، وسیلهای اختراع میکند تا با ارواح درگذشتگان که در کفن پیچیده شدهاند، ارتباط برقرار نماید.