داستان در سال ۱۹۴۴ روایت میشود. ویکتوریا که از اسارت به عنوان "زن آسایشگر" فرار کرده، پناهگاه و عشقی تازه را در کنار مردی مییابد که سلینا در فیلم اول او را ترک کرده بود.
دانشآموزانی که در گروه نظافت دبیرستان فعالیت میکنند، هر کدام با چالشهای خاص خود برای حفظ پاکیزگی و بیگناهی دست و پنجه نرم میکنند. در همین حال، آنها کم کم متوجه میشوند که دنیای اطرافشان پر از آلودگی و سطحینگری است.
دِیزی، دخترک جوانی که به عنوان خدمتکار به خانهای ثروتمند رفته بود، وظیفه مراقبت از کودک خردسال خانواده را بر عهده داشت. او نمیدانست که پدر کودک، با چشمانی تیزبین، همواره او را زیر نظر دارد. با ورود وسوسه به زندگیشان، آرامش خانواده به هم ریخت و زندگی همه آنها دستخوش تغییر و تحول بزرگی شد.
کارا، یک زندانی جوان، در حین گذراندن دوران حبس خود، فانتزیهای ج.ن.س.ی پنهانش را آشکار میکند. او پس از ملاقات با لیلا، زندانی اغواگری که نقش او را جن روزا بازی میکند، هدف جدیدی در زندگی پیدا میکند. اما گذشته تاریکش حتی پشت میلههای زندان نیز او را رها نمیکند.
هنگامی که جسد یک تروریست، آلوده به مواد شیمیایی دزدیده شده، توسط ارتش ایالات متحده سوزانده می شود، یک ویروس ناخواسته در یک جزیره کوچک در جو منتشر می شود...