بارنابی، جوانی 29 ساله، بیکار و بیپول است. او از سوی دوست دخترش ترک شده و در ماشین خود زندگی میکند. اما سرنوشت به او لبخند میزند و او دوباره با مدیسون، دوست قدیمی خود، ملاقات میکند. مدیسون به بارنابی کمک میکند تا زندگی خود را تغییر دهد و در این مسیر، عشقی بین آنها شکل میگیرد.
عروسی رویایی زوج جوان به خاطر اختلافات خانوادگی به هم میریزد و آنها مجبور به برگزاری مراسمی ساده در زمستان میشوند. عشق آنها در این شرایط به چالش کشیده میشود...
برلین مست از کارناوال تابستانی. در وسط آن، نوح، پسری 12 ساله، غیر محلی، قرار دارد که قرار است با پدرش ملاقات کند. در عوض، نوح تصمیم می گیرد وقت خود را با ساموئل کلاهبردار کوچک بگذراند...
زوج جوانی برای مراقبت از فرزندشان در ساعات کاری، پرستاری را به خانهشان آوردند. در ابتدای کار، همه چیز به روال عادی پیش میرفت؛ اما پس از رخ دادن حادثهای ناگوار، والدین تصمیم گرفتند که به همکاری با این پرستار پایان دهند. آنها اما خیلی زود متوجه شدند که پرستارشان زنی بسیار باهوش و زیرک است و به این سادگیها حاضر نیست خانه را ترک کند. او با استفاده از زیرکی خود، زندگی این زوج را به یک کابوس طولانی تبدیل کرد.
جایی در استونی در آغاز قرن هجدهم. پس از ده سال جنگ، طاعون و قحطی، سرزمین از وجود مردم پاک می شود. معدود روحهای باقیمانده پراکنده هستند، در بدبختی زندگی میکنند و امید ندارند. سکوتی مضطرب بر زمین حاکم است. در یک شب پر ستاره، دو دهقان غریبه ای را در ساحل دریا پیدا می کنند...
والی اسپیوک، نویسندهای که در حال دست و پنجه نرم کردن با مشکلات است، در یک وضعیت تکراری و یکنواخت گیر افتاده، تا اینکه با یک زوج نامزد آشنا میشود و شروع به دیدن زندگی از زاویهای کاملاً جدید میکند.
زنی که برای مراقبت از مادر در حال مرگش به خانه بازمی گردد. داستانی ظریف از یک خانواده از هم پاشیده، این فیلم به بررسی مضامین جهانی رها شدن، پیری، پذیرش و رستگاری میپردازد...