در شرق لس آنجلس، یک جوان 18 ساله بین جاه طلبی هایش برای رفتن به دانشگاه و خواسته های مادر سلطه گرش برای ازدواج، بچه دار شدن و نظارت بر کارخانه نساجی کوچک و فرسوده خانوادگی مبارزه می کند...
تونی و ترو هر دو سال ها در مغازه های ماهی و چیپس مجاور خود زندگی، مالک و کار کرده اند. در حالی که آنها بر اساس یک حادثه فراموش شده رقابت دارند، ورود یک فروشگاه فست فود چند ملیتی آنها را مجبور می کند تا با هم کار کنند و مبارزه کنند...
ژان لوک کابینت ساز و متیو مجسمه ساز هر دوی آنها بیش از سی سال دارند و در مونمارتر زندگی می کنند. اما اینها بیشتر دلایل اجتماعی هستند تا مشاغل واقعی، زیرا هر دو بیشتر برای نوشیدن و دویدن به دنبال دختران زندگی می کنند...
ده سال پیش، گی دونگ، چوی، رئیس باند مدرسه و یئونگ جون، پارک، دانش آموز خجالتی اما باهوش راهی مدرسه شدند تا به گیونگجو بروند. آن ها در آن شب لحظه ای فراموش نشدنی را تجربه می کنند. که زندگی آنها را تغییر می دهد...
ناندو و ویجی برادرانی هستند که در دوران جوانی توسط نامادری خود مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. ناندو، که بیمار روانی است، تصمیم می گیرد نامزد ویجی را بکشد، زیرا او را به عنوان نامادری خود تصور می کند...
داستان فیلم درباره دو برادر و دوستان صمیمی آنهاست که در طول یک تابستان پرماجرا، با اتفاقات جدید و هیجانانگیزی روبرو میشوند. این تابستان برای آنها فراموشنشدنی خواهد بود.
یک گروه از جنایتکاران خشن به رهبری تونی استون و جان لینچ که یک سادیست جنسی است، با کمک یک مخبر درونی یک سرقت را انجام میدهند. درگیری خونینی با پلیس لس آنجلس رخ میدهد و جنایتکاران دستگیر میشوند. پس از مدت کوتاهی در زندان، گروه با کمک برادر تونی، جسی، از اتوبوس زندان فرار میکنند که ...
پس از اینکه دکستر با روباتهایی روبهرو میشود که میخواهند «کسی را که آینده را نجات داده است نابود کنند»، از ماشین زمان خود استفاده میکند تا ببیند چگونه آن را نجات داده است....
سه نفر و یک نوزاد در امتداد یک جاده راهی سفرهای جداگانه شدند. رویاها و داستان های متفاوت آنها در میان مسیر نفس گیر متروک پاتاگونیک در هم تنیده می شوند...