پس از سقوط يک هواپيما در جنگلي در افريقا، پسري به نام «جرج» در ميان قبيله ي بوکووو گم مي شود تا اين که ميمون سخن گوي انسان نمايي به نام «ايپ» (کليز) او را نجات مي دهد و بزرگش مي کند. «جرج» (فريزر) تبديل به مردي قوي و سرزنده و خوش قلب مي شود. مدتي بعد «جرج» با «اورسلا استن هوپ» (مان) زني که از سن فرانسيسکو به بوکووو آمده و گم شده آشنا مي شود.
یک خانم سناتور با تلاش زیاد موفق میشود یک زن را در تمرینات نیروی دریایی ارتش ثبت نام کند، در حالی که هیچ کس انتظار ندارد او از امتحانات پیش رویش سربلند بیرون آید…
«فردي هفلين» (استالون) کلانتر شهرکي در نيوجرزي است که بسياري از مأموران اداره ي پليس نيويورک هم ساکن آن جا هستند. «مو تيلدن» (دنيرو)، بازرس اداره ي پليس نيويورک، در تحقيقاتش درباره ي تعدادي پليس فاسد و کلاهبردار، به اين شهرک و کلانترش، «فردي هفلين» مي رسد. «هفلين» با «تيلدن» هم کاري مي کند و رفته رفته پي مي برد که برخي از قهرمانان زندگي اش چندان هم زندگي وارسته اي ندارند…
«جري فلچر» (گيبسن)، راننده ي تاکسي نيويورکي، کارش شده کشف توطئه هايي که در سطح کشور و دنيا در حال جريان است. يک روز «جري» ربوده مي شود و حالا او اطمينان پيدا مي کند که يکي از توطئه هايي که کشف کرده بايد درست و واقعي بوده باشد...
در يکي از جاده هاي بياباني نيومکزيکو «جف تيلر» (راسل) مشغول تعمير جيپ خود است که يک راننده ي ظاهرا دل سوز کاميون سر مي رسد و همسر «جف»، «ايمي» (کويينلن) را با خود مي برد تا از رستوراني که در نزديکي آن جاست تلفن کند و کمک بخواهد. کمي بعد «جف» خودش اتومبيل را به کار مي اندازد. اما وقتي به رستوران مي رسد اثري از «ايمي» در آن جا پيدا نمي کند...
در میان ویرانه های یک کشتی، نوزادی توسط گروهی نینجا نجات داده شده و به عنوان یکی از آنها بزرگ می شود. اما "هارو" هیچگاه نتواست خود را یکی از آنها بنامد. تا اینکه در نهایت او شایستگی های خود را به اثبات می رساند و...
«رابرت» ( ایوان مک گرگور ) یک نظافتچی است که بعد از اینکه رئیسش او را اخراج کرده و یک روبات را جایگزین او می کند، تصمیم می گیرد دختر رئیسش، «کلین» ( کامرون دیاز ) را گروگان بگیرد و …
یک طراح مد از یک بیماری مرموز رنج میبرد که پزشکان او را متحیر میکند و شوهرش را ناامید میکند تا اینکه در قالب یک مراقب فیلیپینی کمکی میرسد که از شفای سنتی مردمی برای فاش کردن حقیقتی وحشتناک استفاده میکند...
هر روزِ زندگی دانش آموز دبستانی میبو حول ماهی ها می چرخد. او هر روز آنها را می بیند، می کشد و می خورد. پدرش نگران میبو است، زیرا به نظر می رسد او با بچه های دیگر متفاوت است. مادرش در مقابل او را به گرمی تماشا می کند و از او حمایت می کند...
تاکشی یامادا به دهکده ای کوچک در منطقه هوکوریکو می رسد و در کارخانه کوچکی که خمیر ماهی درست می کند شروع به کار می کند. او در یک ساختمان آپارتمانی قدیمی و ارزان زندگی می کند و آرام آرام ساکنان دیگر را ملاقات می کند. او با کوزو دوست می شود که دلیل پنهانی آمدن تاکشی به دهکده را متوجه می شود...
از آنجایی که آب روی زمین تمام می شود، ماموریتی به قمر زحل، تیتان فرستاده می شود تا ذخایر پایدار H2O را از ساکنان بیگانه آن بازیابی کند. اما درست زمانی که انسانها منابع ارزشمند را به دست میآورند، توسط شورشیان تیتان مورد حمله قرار میگیرند که اعتماد ندارند زمینیها با آرامش آنجا را ترک کنند...
با الهام از وقایع واقعی در سال 1948. حَسَنین، یک فیلمساز مصری، وظیفه دارد تا یک یورش به کیبوتز منزوی نیتزانیم را مستند کند. هنگامی که کیبوتز از حمله قریب الوقوع ارتش مطلع می شود، میرا، یک مادر جوان شجاع یک انتخاب غیرممکن انجام دهد...
بر اساس یک مورد تکان دهنده در زندگی واقعی، یک مرد جوان با دوستش برای قتل و تکه تکه کردن والدینش شریک می شود. با اعتراف به بی گناهی، وکلای مدافع با یکدیگر روبرو می شوند، نه هیئت منصفه با حقیقت دست و پنجه نرم می کنند...
پاریس سال 1942. فرانسوا مرسیه مرد معمولی است که تنها آرزوی تشکیل خانواده با زنی به نام بلانچ را که عاشقش است ، دارد. او همچنین کارمند یک جواهرساز با استعداد به نام آقای هافمن است. اما در مواجهه با اشغال آلمان، این دو مرد چاره ای جز انعقاد قراردادی نخواهند داشت که ...
سباستین 10 ساله با اکراه تعطیلات خود را در کوهستان با مادربزرگ و عمه اش می گذراند. کمک به آنها در مورد گوسفندها برای پسر شهری مانند او به سختی یک چشم انداز هیجان انگیز است - اما این بدون در نظر گرفتن برخورد او با بل، سگ بزرگی است که صاحبش با او بدرفتاری می کند...
دوستان نوجوان صمیمی سیسیلیا و اِما پس از یک دهه با یکدیگر برخورد می کنند. سیسیلیا به آخر هفته مجردی اما دعوت می شود که در یک کابین دورافتاده با قلدر دبیرستانش که تمایل به انتقام دارد گیر می شود ....