داستان فیلم در مورد یک کارگردان زن تازهکار در یک تئاتر محلی در گلندیل، کالیفرنیا است. او که جایگزین یک کارگردان مرد شده، برای به روی صحنه بردن نمایشنامه ی روستایی خود با چالش های زیادی روبرو میشود.
آدم برای رهایی از عذاب وجدان و شروع زندگی جدید، به محله ی دوران کودکی خود باز میگردد. او قصد دارد با گذشته ی خود و خاطرات زشت آن، از جمله قتل مردی که برادرش به دنبال انتقام از او است، روبرو شود و آنها را به آرامش برساند.
یک زوج که بیش از 6 سال است ازدواج کردهاند، از بچهدار شدن ناامید میشوند. شوهر به اصرار همسرش با خواهر او ازدواج میکند. به زودی، جر و بحثهای کوچک بین دو همسر به موقعیتهای خندهدار و سرگرمکنندهای تبدیل میشود.
این فیلم بر روی خانوادهای تمرکز دارد که در حال آغاز دورانی جدید از مبارزه با جرم و جنایت به عنوان ابرقهرمانان هستند. زمانی که یکی از عملیات نجات آنها به اشتباه پیش میرود، تاندرمن ها به هیدنویل فرستاده میشوند...
ادوارد در جستجوی خانوادهی خود به پرتغال میرود و با مادر و خواهر دوقلوی خود پس از سالها دوری دیدار میکند. راز تاریکی در گذشتهی آنها نهفته است که هویت و ریشههای ادوارد را تغییر خواهد داد.
هلنا پس از مرگ پدر و مادرش، غمگین و تنها میشود. او در خواب پیامهایی دریافت میکند که او را به درون خود میبرد و به دنبال ردپای کسی میرود که زندگیاش را تغییر خواهد داد...
یک نویسنده گوشهنشین که رمانهای جاسوسی درباره یک مامور مخفی و یک سندیکای جاسوسی جهانی مینویسد، متوجه میشود که داستان کتاب جدیدی که در حال نوشتن آن است، به طور همزمان با اتفاقات دنیای واقعی مطابقت دارد...
جوی، منشی یک شرکت بزرگ چند ملیتی، به خرید آنلاین اعتیاد دارد، رمانهای ماجراجویی میخواند و برنامههای سفر و ماجراجویی تماشا میکند. او در آرزوی زندگی پرماجرا است...
در دهه ۱۹۷۰، زنان غواصی به نام «هانئیئو» در روستای کوچک گچون زندگی میکردند. آنها برای امرار معاش، زیر آب به جمعآوری آبزیان میپرداختند. اما با ساخت چند کارخانه در نزدیکی ساحل، منابع آبزیان کاهش یافت و هانئیئوها با مشکلاتی در زمینه امرار معاش خود روبرو شدند. آنها مجبور شدند به تجارت قاچاق در آب روی بیاورند. اما تجارت قاچاق در روستای آنها آنقدر بزرگ شد که کنترل آن از دست رفت و این روستای آرام به تدریج از هم پاشید...
لولا جیمز برای رهایی برادر کوچکش آرلو از محیطی ناسالم، تلاش میکند تا پول کافی جمعآوری کند. آرلو امید او را زنده نگه میدارد تا اینکه شبی غمانگیز، دنیای لولا را زیر و رو میکند. از آن پس، زندگی او برای همیشه دگرگون میشود...