استیو کولورا یک پلیس مخفی برای نفوذ به توده کارلو گامبینو است. او به زودی عاشق دختر گامبینو ماریا می شود و باید بین وظایف خود به عنوان یک افسر پلیس ، عشقش به ماریا و بیعت با کارلو گامبینو یکی را انتخاب کند.
سوزان عملیات جستجو را در منطقه ای دورافتاده از مکزیک آغاز می کند تا نامزدش بروس را پیدا کند. این تیم یک هیولای یک چشم غول پیکر را پیدا می کند که به دلیل قرار گرفتن در معرض رادیواکتیویته بیش از حد تغییر شکل یافته است...
در استپهای زمستانی مغولستان، زندگی دوگانهی ساینا به عنوان یک گلهدار و یک اسبسوار، همزمان با دست و پنجه نرم کردن او با فروپاشی شیوهی سنتی زندگی، از هم میپاشد.
در سال ۱۸۸۸ در لندن، فقر و بدبختی باعث بوجود آمدن زندگیهای هولناکی در محله وايت چاپل شده است. در اين زمان فردی جنايتکار و بدنام به اسم «جک ريپر» در اين محله مشغول آدمکشی و از بين بردن زنان فاحشه است. يک بازرس اسکاتلنديارد به اسم «فرد آبرلين» (جانی دپ) با کمک همکارش «پيتر گادلی» در پی اين هستند که بفهمند اين قاتل زنجيره ای کيست و چرا اين زنان را بطور وحشيانه می کشد...
ستوان فرمانده رابرت بجر یک افسر نیروی دریایی عالی با یک نقص بزرگ است: صداقت تزلزل ناپذیر، که می بیند او و نیروهای میانی اش در حالی که در دریا هستند با یک دریاسالار آمریکایی درگیر می شوند...
دختری که بعنوان قاتل یک پسر جوان شناخته شده بود، پس از گذراندن دوران درمان، به یک مدرسه اصلاح و تربیت میرود. در آنجا به به سمت پسری جذب میشود اما خبر ندارد که او یک فرشته است و آنها هزاران سال است که عاشق یکدیگر اند...
بنیتو که در شهرهای مختلف سرگردان و دستفروشی می کند، با بیماری صرع زندگی می کند. شایعاتی مبنی بر اینکه او یک غول بزرگ است و تسخیر شده است منتشر می شود و او را به سمت دیوانگی سوق می دهد...