داستان ستودنی ایرنا گوت، زنی با ارادهای راسخ، از دریچهی چشمان او روایت میشود. او با فداکاری جان خود، نسلی از یهودیان را از هول و هراس هولوکاست نجات داد و بار دیگر ثابت کرد که روح انسان حتی در تاریکترین دوران نیز قادر به غلبه بر ظلم و ستم است.
رینکا، برنامهریز تنهایی که مراسم ازدواج دیگران را تدارک میبیند، با تردید به یک اپلیکیشن دوستیابی میپیوندد و با مردی مرموز آشنا میشود. همزمان، پروندههایی از قتلهای زنجیرهای با قربانیانی که از کاربران این اپلیکیشن هستند، به دست پلیس میرسد و نامزد رینکا به عنوان مظنون اصلی این جنایتها مورد تحقیق قرار میگیرد.
"تب بستنی" داستان چهار زن در سنین مختلف را روایت میکند که در بستنیفروشی کوچکی به نام "تب بستنی" با یکدیگر آشنا میشوند. هر کدام از این زنان با داستانی منحصر به فرد، در این بستنیفروشی کوچک گرد هم میآیند و در مسیری از دوستی، همدلی و خودشناسی قدم میگذارند.
یک ون کوچک در جادههای جنگزده اوکراین حرکت میکند و شهروندان اوکراینی را که خانههای خود را در خط مقدم جبهه رها کردهاند، سوار میکند. این ون با جابهجایی آنها در میان این چشمانداز ویرانشده به سمت تبعید، به پناهگاهی شکننده و مکانی برای رازها و درد دلهای مسافرانش تبدیل میشود.
جویس، زنی جسور و سر به هوا، در روز عروسی خود با جسارتی غیرقابل انتظار، "نه" قاطعی میگوید و مسیر زندگی خود را به کلی تغییر میدهد. او از ساحل عاجی، سرزمین مادری خود، دل میکَنَد و به سوی گوانگژو، شهری پررمز و راز در چین، رهسپار میشود. در این سفر پرفراز و نشیب، جویس با چالشهای متعددی روبرو میشود و باید با تمام توان برای ساختن زندگی جدیدی تلاش کند.
حسادت آگنس به خواهر محبوبش جولیا، زندگی او را تحتالشعاع قرار میدهد. اما تراژدی ناگهانی، مسیر زندگی آگنس را تغییر میدهد. او که مجبور به بازسازی هویت خود میشود، در آستانه تحقق آرزوهایش قرار میگیرد، اما باید با پیامدهای انتخابهایش نیز دست و پنجه نرم کند.
زنی جوان در پاریس سال 1894، با امید یافتن مادرش، راهی بیمارستان سالپتریه شد و خود را در آن حبس کرد. در این بیمارستان، تدارکات جشن بزرگی در حال انجام بود.
پنج نوجوان اهل اورگن، پس از پشت سر گذاشتن دوران دبیرستان، برای انجام آخرین ماجراجویی خود عزم سفر میکنند. مقصد آنها ناشناختهای هیجانانگیز است: ساحل اقیانوس آرام، در فاصلهای دور. تنها برنامه آنها، رها شدن از قیدوبندها و تجربه یک سفر بینظیر است.
هارت با هدف جاودانه کردن نام خود به عنوان برترین کارگردان سینما، تصمیم به ساخت فیلمی اکشن و نوآورانه با صحنههایی بداهه و غیرمنتظره میگیرد. اما غفلت از گذشتهای تاریک، او را به دام توطئهای انتقامجویانه میکشاند.
یک خبرنگار جاهطلب که در خاورمیانه مستقر است، پس از کمین به کاروانش اسیر میشود. او با تروماهای گذشته خود روبرو میشود و باید راهی برای سرنگونی شبهنظامیانی که او را زندانی کردهاند پیدا کند.
مردی معمولی که سفری لوکس به عنوان هدیه دریافت میکند، به اشتباه به عنوان یک ثروتمند شناخته میشود. در این سفر، او با سرایدار هتل که زنی زیبا و مهربان است، آشنا میشود و بین آنها عشقی پدید میآید. اما آیا این عشق زمانی که زن حقیقت را در مورد وضعیت مالی او بفهمد، همچنان پایدار خواهد ماند؟
ادن به دلیل مشکلات کاری از شغل خود مرخصی اجباری میگیرد. او به کلبه والدینش در دریاچه تاهو میرود و با دوست دوران کودکی خود که صاحب یک کسب و کار بالن هوای گرم است ملاقات میکند. دوست ادن مجرد است و به دنبال تبلیغات برای کسب و کار خود است.