داستان در تابستان سال 1990 در محوطهای چندملیتی در قزاقستان رخ میدهد. در آنجا، صدای موسیقی راک روسی که نمادی از تغییر است، از پنجرهها به گوش میرسد. پسر قزاقی به نام باخا، با خلق شخصیتی خیالی به نام ابرانسان، میکوشد تا با استفاده از هیپنوتیزم، دنیا را فتح کند و به خصوص دل دختر زیبای لهستانی ساکن محوطه را به دست آورد. اما...
مارا، روحی پلید از دوران باستان، گروهی از نوجوانان را تعقیب میکند تا با دزدیدن اعضای بدنشان، بار دیگر به زندگی بازگردد. یک کارآگاه مأیوس و ناامید باید با ترسهای نهفتهی خود مقابله کند تا بتواند نوجوانان را از چنگال این روح شوم نجات دهد.
رودخانه ایگوری یک مرزی طبیعی است که گرجستان و جمهوری آبخاز را از هم جدا میکند. در میان این رودخانه یک جزیره بسیار کوچک شکل میگیرد. یک پیرمرد و نوه اش سعی میکنند در این جزیره ذرت بکارند، اما...
اکنون جنگ با دشمنان پایان یافته و جنرال شانگ از مولان درخواست ازدواج کرده است اما مغول ها همچنان در صدد حمله به چین هستند و نداشتن نیروی نظامی کافی در چین برای مبارزه با مغول ها آن ها را به فکر اتحاد با کشور های همسایه وا داشته است که این اتحاد هزینه هایی برای کشور چین و سه پرنسس آن خواهد داشت.
طی قرن ها فقط تعداد کمی از کاروان ها جرات عبور از مسیر شمالی جاده ابریشم که امروزه در قزاقستان واقع شده، را داشتند. در این قسمت از صحرای آسیا جایی برای ظهور یک شهر با شکوه و هیچ چیز دیگری به ارزش ...
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 14 جایزه و نامزد دریافت 11 جایزه دیگر.
سرگذشت زندگي «تموچين» از سال 1172، زماني که نه سال (اودسورن) داشت و همسر آينده ي خود را انتخاب کرد تا 1206 که با نام «چنگيز خان» (آسانو) قبايل مختلف مغول را متحد کرد...
در جلگه های قزاقستان،"آسا" به همراه خواهرش "سمال" و همسر او "اونداس" و سه فرزند آنها در یک خوابگاه زندگی می کند."اونداس" گله داری سختکوش و قوی است.در مقابل او "آسا" یک خیالپرداز است که تلاش می کند برای خود یک زندگی تشکیل دهد و...
مورو به خاطر بدهی پولی کلاهبردار اسپارتاک به زادگاهش آلما آتا بازمی گردد و نزد دوستش که مدت ها از او جدا شده بود می ماند. عشق قدیمی بازگشته است، اما دینا با رفتار عجیب خود او را شگفت زده می کند...
زن جوانی در یتیم خانه بزرگ می شود و نمی تواند نسبت به دیگران احساس عشق کند. هنگامی که کریستینا، یک یتیم 13 ساله را ملاقات می کند، او را به سفر می برد تا مادربزرگش را در یک شهر کوچک پیدا کند...
دَستان دیگر طاقت نق زدن های همیشگی همسر باردارش را ندارد و تصمیم می گیرد حداقل برای یک روز با دوستانش باشد . آنهابه ماهیگیری می روند که یک سری اتفاقات غیرقابل پیش بینی برایشان پیش می آید...
گروهی از دانشجویان برای بررسی مکانی تسخیر شده به جنگل می روند. آنها در طول روز چیزی غیرعادی پیدا نمی کنند، اما وقتی شب می رسد، خود را در دامی می یابند...