دیان مسیه به همراه دخترش سارا و دو خواهرش کارمن و ژولی در مزرعهای در ایالتهای شرقی، نزدیک مرز آمریکا زندگی میکند. پس از یک حادثه غمانگیز، دیان دائماً احساس تهدید میکند و حتی معتقد است که خانهاش تسخیر شده است. آنژل که نگران رفتار دخترش است، از فلوریدا بازمیگردد تا به دیان آرامش دهد و سعی کند دوباره خانواده را گرد هم آورد.
گروهی از نوجوانان سلم، چاقوی نفرین شده ای را کشف می کنند که یک شیطان را آزاد می کند و آنها را مجبور به بازی نسخه های خشن و مرگبار بازی های کودکی می کند که در آنجا نمی توان برنده بلکه فقط می توان بازمانده بود ...
کاوشی منحصر به فرد، با کشف یک اسکلت نئاندرتال که به بهترین نحو حفظ شده در 25 سال گذشته است، دریچهای به سوی ظرافت و خلاقیت نئاندرتالها میگشاید و تصورات غلط پیشین را از بین میبرد.
ژاپن پس از جنگ ، در وضعیتی بسیار دشوار و نابسامان قرار دارد. در این شرایط، هیولایی غولپیکر ظهور میکند که به نظر میرسد با قدرت وحشتناک بمب اتمی ساخته شده است. این هیولا تهدیدی جدی برای ژاپن و مردم آن است...
جائه وو، کِندوکار، در اردوی نهایی تیم ملی با ته سو، قاتل برادرش، روبرو میشود. او که رقیب ته سو است، مغلوب او میشود و تحت فشار روحی قرار میگیرد. با پایان اردو، احساسات جائه وو فوران میکند.
یک وکیل که برای پیشرفت شغلی خود حاضر به مصالحه است، مجبور به مراقبت از مایا، دخترخوانده 8 ساله خود میشود. زندگی منظم آنها با تطبیق او با نقش پدرانه و مایا با سرپرست جدیدش، دستخوش آشفتگی میشود.
نجیپ در اثر تصادف رانندگی دچار ضربه به سر و حافظه خود را از دست میدهد. با استفاده از اطلاعات هویتی، به نزدیکانش خبر داده میشود. اندکی بعد، شوکت، رییس ده، و سلیم و حیاتی از اهالی روستا به بیمارستان میآیند. آنها عصبانی هستند زیرا نجیب با 9 میلیون تومان پول متعلق به روستا ناپدید شده است.
پل کارپنتر، کارآموزی است در یک شرکت مرموز در لندن با کارفرمایانی غیرمتعارف، از جمله یک مدیرعامل که قصد دارد با روشهای کارآفرینی مدرن، جهان جادویی قدیمی را مختل کند...
ساتورو میزوشیمای طراح، عاشق چیزهای سنتی مانند اشیاء دستساز و دستنوشته است. روزی در کافهای به نام پیانو با زنی مرموز به نام میوکی میهارو آشنا میشود. به نظر میرسد ارزشهایی شبیه به ساتورو دارد و او مجذوب او میشود. ساتورو شماره تلفن همراه میوکی را میخواهد، اما او تلفن همراه ندارد. آنها قول میدهند که هر پنجشنبه در کافه همدیگر را ببینند. از آن زمان به بعد، ساتورو و میوکی هر پنجشنبه یکبار همدیگر را میبینند و رابطه آنها به طور عاشقانه发展. ساتورو تصمیم میگیرد به میوکی پیشنهاد ازدواج بدهد، اما او در کافه حاضر نمیشود.
این درام خانوادگی داستان پسر 11 سالهای را روایت میکند که با صاحبخانهاش به نام "روباه پیر" دوست میشود و از او در دنیایی که به سرعت در حال تغییر است، درس زندگی میآموزد و چیزهایی را یاد میگیرد که پدر فقیرش هرگز نمیتواند به او بیاموزد.
عشق دو جوان به دلیل رقابت سرّی دو خانواده بر سر یک دستور غذای مخصوص، در دوران کودکی ناکام میماند. آنها پس از گذشت سالها دوباره یکدیگر را پیدا میکنند و تلاش میکنند تا با به دست آوردن دوباره آن دستور غذا، رستوران خانوادگی جدیدی را بنا نهند.
تارا که اکنون در ایالت مونتانا ساکن شده و با کابوی بوون نامزد کرده، برای پیوند دادن زندگیهای خانوادگی خود تلاش میکند، اما به نظر میرسد ادغام این دو خانواده چالشی بزرگتر از آن چیزی باشد که تصور میکردند.
مدی مککنزی مجری سختکوشی است که به واسطه ی پشتکار و استعدادش به یک گوینده رادیویی محبوب تبدیل شده است. جان رید، کارآفرین تکنولوژی بیخیالی است که بیشتر به میزبانی مهمانیها علاقه دارد. این دو نفر از زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند.
لورا، دستیار گالری و عکاس نوظهور، بالاخره برای نمایش در بخش تازه کاران گالری انتخاب میشود، اما به شرطی که بتواند یک هنرمند گوشهگیر به نام شین را متقاعد کند تا جدیدترین عکسهای خود را برای اولین بار در گالری به نمایش بگذارد.
پس از تصادف رانندگی و فرار راننده، لیزا به کما میرود و دخترش جسیکا تنها میماند. زنی ثروتمند به نام اوا پیشنهاد میکند که از او مراقبت کند. اما هیچ چیز آنطور که به نظر میرسد نیست و جسیکا باید برای نجات خود و مادر بیهوشش نقشه ای بکشد.