رونا، دختر نوجوانی است که پس از مرگ مادرش در مرز لهستان و بلاروس، مجبور میشود در سن کم از برادران کوچکترش مراقبت کند. این فیلم، داستان زندگی او را در بحران پناهجویی جهانی به تصویر میکشد.
ساکنان یک ساختمان آپارتمانی در اوکراین به دلیل مشکلات قطع برق، به فکر خرید یک ژنراتور مشترک افتادهاند. اما ظرفیت محدود این دستگاه، مانع از استفاده همه ساکنان از آن شده است.
پست مالون، خواننده و ترانهسرای آمریکایی، با ترکیب خلاقانهی سبکهای مختلف موسیقی، سبک منحصر به فردی را خلق کرده است. با وجود شکست اولیه، او به موفقیتهای بزرگی دست یافته و به یکی از مشهورترین هنرمندان موسیقی در جهان تبدیل شده است.
کاسی برای برگزاری باشکوه صدمین سالگرد جشنواره ویکتوریایی شهر خود، از جیک، ستاره فیلمهای اکشن و دوست دوران دبیرستان، دعوت میکند تا نقش اصلی نمایش "آواز کریسمس" را بر عهده بگیرد.
جو زندانی نامهای به برادرش دن مینویسد و در آن از دلتنگی برای بودن در کنار خانواده در کریسمس میگوید. او از اینکه نمیتواند سس مخصوص گوشت کبابشده را درست کند و چقدر همه را دلتنگ شده، افسوس میخورد. این داستان بر اساس آهنگ معروف استرالیایی پل کلی نوشته شده است.
در آیندهای تاریک، سوئد به ویرانهای تبدیل شده است و دانشمندان به دنبال درمان یک بیماری قارچی کشنده هستند. در این شرایط سخت، یک گروه از افراد معتاد به مواد مخدر نیز برای نجات جان خود به دانشمندان میپیوندند.
داستان در جهانی خیالی رخ میدهد که در آن، یک پادشاه و مردی استثنایی درگیر یک کشمکش روانی میشوند. این مرد، با استفاده از زیرکی و نقشههای هوشمندانهاش، بر همه چیز مسلط میشود، کنترل کل شهر را به دست میگیرد و به یک دیکتاتور تبدیل میشود.
یک پسر بچهی ۱۲ ساله در یک طوفان شدید از خانوادهاش جدا میشود و برای زنده ماندن ۹ روز تمام در دل جنگلهای مِین سرگردان میشود. این فیلم داستان مبارزه او با طبیعت و تلاشش برای بازگشت به خانه را به تصویر میکشد.
داستان در سال 1999 و در دل یک شهر حومهای معمولی رخ میدهد. بارت بگازبی، نوجوانی دبیرستانی و جویای نام، آرزوی آن را دارد که روزی به محبوبیت برسد. دوستان صمیمی او، گروهی متنوع از نوجوانان کمرو و علاقمند به دانش هستند. قلب بارت به گریس، یکی از محبوبترین دختران مدرسه، گره خورده است و او بر این باور است که اگر بتواند به یک ستاره راک تبدیل شود، شاید روزی بتواند نظر گریس را جلب کند.
گابریل ایگلسیاس با تعریف کردن داستانهای خندهدار از زندگی روزمرهاش، سعی میکند مخاطبانش را بخنداند. موضوعات داستانهای او شامل قرار گذاشتن، مشکلات خانه و سفرهای هوایی است.
در سال 1974، در یک شهر کوچک و آرام واقع در ایالت فلوریدا، یک ون سفید رنگ به شکل مشکوکی دختری نوجوان را تعقیب میکرد. بیاعتنایی والدین دختر به این اتفاق عجیب، شب هالووین را به کابوسی وحشتناک تبدیل کرد.