در نمایش سالانهی کریسمس شهر، اتفاقی غیرمنتظره رخ میدهد. شش جوان شیطان با ایجاد آشوب، همه برنامهها را به هم میریزند و باعث شگفتی و تعجب همه میشوند.
لیا که عاشق جشن کریسمس است، همیشه از دور به این جشن نگاه میکرده، چون خودش یهودی است. با اینکه خانوادهاش هانوکا را جشن میگیرند، لیا همیشه آرزو داشته یک کریسمس سنتی را تجربه کند. حالا که گرهام، دوست پسرش، دعوتش کرده تا تعطیلات را با خانوادهاش در کانکتیکت بگذراند، خیلی ذوقزده است. لیا که مشتاق است آن کریسمس رویایی که همیشه تصورش را میکرده، تجربه کند...
پس از یک قرار کور ناموفق، اِما به طور اتفاقی با جک آشنا میشود. این آشنایی ناگهانی به یک شب رویایی بدل میشود؛ شبی که آغازگر پیچیدگیها و ویرانیهایی غیرقابل پیشبینی است.
یک تفنگدار نیروی دریایی در تلاش برای آزادی پسرعمویش از زندان، با پیچیدگیهای فساد در یک شهر کوچک روبهرو میشود. هنگامی که این تلاش به رویارویی خشونتباری با فرمانده پلیس محلی میانجامد، ماجرا ابعاد تازهای مییابد.
یک فرد مشتاق به اینفلوئنسر شدن، در طول تعطیلاتش در فرانسه که هزینههای آن را با انجام کارهای عجیب و غریب تأمین کرده، به طور مخفیانه در قلعهای قدیمی که گفته میشود روح دارد شروع به فیلمبرداری میکند. او برای تمیز کردن این قلعه استخدام شده است.
یک کارآفرین شکستخورده با فرشته میکائیل روبرو میشود که به او میگوید توسط ‘خداوند متعال’ انتخاب شده تا به عنوان یک پیامبر پاره وقت فعالیت کند و وظیفه نجات شهر ویران و فاسد خود را بر عهده بگیرد.
آرزوی امیلی برای داشتن یک کریسمس کاملاً بینقص زمانی برآورده میشود که یک شخصیت جادویی و خوشبین از فیلم بیرون میآید تا به او کمک کند، اما وقتی اوضاع از کنترل خارج میشود، امیلی متوجه میشود که یک کریسمس کاملاً بینقص ممکن است بسیار متفاوت از چیزی باشد که او تصور میکرد.
داستان از پیوند عجیبی بین یک جنگجوی باستانی و یک پلیس مدرن حکایت میکند. نبردی کهن برای نجات یک قبیله، به طور مرموزی به یک ماموریت خطرناک در زمان حال کشیده میشود.
فیلمسازانی در سفری معنوی گام میگذارند تا با بازسازی سفر خروج، به دنبال یافتن پاسخ این پرسش باشند که چگونه خداوند میتواند انسانها را از اسارت به آزادی برساند.
سوفی و نامزدش به امید فرار از روزمرگی، به کلبهای دورافتاده پناه میبرند. اما این پناهگاه به زودی به جهنمی از ترس و وحشت تبدیل میشود و سوفی را در دل یک کابوس ماورایی گرفتار میکند.
وقتی پدر جنی با زنی جوانتر ازدواج میکند، مادرش به دلیل حسادت و شک به این زن، رفتاری محافظتکارانه و حساس از خود نشان میدهد و به شدت مراقب دخترش است.