با پیشرفت سریع علم و فناوری در آینده، یک شرکت تحقیقاتی ژن، شن ییقین و دیگران را به منطقه اسرارآمیز برفی در لبه قطب شمال فرستاد.آنها به طور غیرمنتظره ای مورد حمله موجودات غول پیکر ناشناخته قرار گرفتند...
یک راننده تاکسی، یک صاحب چایخانه و یک روزنامه نگار بیکار در حومه شهر آنکارا زندگی می کنند. هنگامی که راننده داستان های مبهم و غیرقانونی مسافرانش را برای دوستانش تعریف می کند، دوربینی برای ضبط مسافران نصب می کنند...
کسب و کار موفق جسیکا، مالک محبوبترین مرکز فروش درخت کریسمس، در معرض خطر قرار میگیرد؛ زیرا کِلِی مور، یک مدیر بازاریابی شهری، با راهاندازی یک فروشگاه زنجیرهای بزرگ در منطقه، وارد رقابت فروش درختان کریسمس میشود.
در یک مرکز اصلاح و تربیت نوجوانان، جایی که برقراری ارتباط فیزیکی ممنوع است، جو و ویلیام عاشق یکدیگر میشوند. آن ها برای ابراز عشقشان باید قانون را زیر پا بگذارند...
چهار داستان عاشقانه منحصر به فرد از طریق چشمان وفادار بهترین دوست انسان، یک سگ، روایت میشود. در حالی که این همراهان سگ شاهد دلشکستگی، عاشقانه و شروعهای جدید هستند، نقش غیرمنتظرهای در نزدیک کردن انسانهای خود به یکدیگر ایفا میکنند. از طریق خنده، اشک و تکان دادن دم، عشق در غیرمنتظرهترین مکانها راه خود را پیدا میکند.
این برنامه نشان میدهد که چگونه شرکت "لولارو" از تمام قدرت رسانههای اجتماعی و تکنیکهای روانشناختی مورد استفاده بازاریابان چند سطحی برای ورود به مجموعه عظیمی از خردهفروشان استفاده کرد...
پترو یک مجرد سرسخت با دوست صمیمی خود اوله عهد می بندد که می تواند یک ماه زیر یک سقف با یک زن زندگی کند. ورونیکا در اتاق خانه اش ظاهر می شود. او یک معلم موسیقی زیبا است که ...
باستیانو تانسو که از بدو تولد ناشنوا بود، در کودکی مورد بدرفتاری قرار گرفت و به حاشیه رانده شد تا اینکه خشم و هدف خارقالعادهاش برای دشمنی بین خانوادههای واسا و مامیا در قرن نوزدهم گالورا مفید واقع شد...
زوجی در مدرسه جدید دخترشان با والدین دیگر دانش آموزان که درگیر رقابت و پنهان کاری هستند، روبرو می شوند. اردوی مدرسه، نقطه ی اوج این ماجراهای عجیب و غریب است....
نیکول برای یک مجموعه جدید داغ در تئاتر Gramercy روی صحنه می رود و درباره همه چیز بحث می کند، از اینکه اساساً گیاهخوار است آنچه در یک مرد به دنبال آن است، و اینکه چقدر دیوانه شده است...
داستان یانگ فن که در پی دنبال کردن یک پری دریایی به نام "شیائویو" به دریا افتاد. یانگ فن عاشق دختری نیمه ماهی، نیمه دختری شده بود. اما پری دریایی مجبور بود خداحافظی کند، زیرا میخواست دوستسی داشته باشد که نیمه ماهی، نیمه انسان است...