لویی درست جلوی آپارتمانش با جسد مردی روبرو میشود. بازپرس بورون او را به بازجویی میبرد و لویی خود را درگیر یک بازجویی عجیب و غریب میبیند. وقتی پلیسها دیوانه باشند، چطور میتوانید بیگناهیتان را ثابت کنید؟..
دختر جوانی که ناخواسته در یک مرکز روانی گرفتار شده است، بایستی تا با بزرگترین ترس خود مقابله کند. اما آیا این ترس واقعیست یا که از توهم وی سرچشمه میگیرد؟
داستان فیلم درباره یک شکارچی منزوی است که دخترش سال ها قبل ربوده شده . پس از به قتل رسیدن یک دختر در جنگل ، او به همراه کلانتر به دنبال قاتلی میوفتند که ممکن است همان دزد دخترش باشید و …
سیجیرو با لبخندهای همیشگی، پیراهنهای طرحدار و موهایی که به سبک پسران امروزی روی پیشانیاش میریزد، شخصیتی کاریزماتیک دارد. غرور و خودخواهی او از توجه بیحد و حصر زنانی که مجذوب رفتار "پسران بد" و استعداد او شدهاند، روزبهروز بیشتر میشود. در همین حال، او همزمان با چندین زن رابطه دارد که همگی از اینکه سیجیرو با آنها مانند یک جنتلمن وفادار رفتار نمیکند، شوکه شدهاند. ریو یکی از این زنان است.
آساکو در اوساکا زندگی میکند. او عاشق بیکو، یک آزادروح، میشود. یک روز، بیکو به طور ناگهانی ناپدید میشود. دو سال بعد، آساکو اکنون در توکیو زندگی میکند و با ریوهی ملاقات میکند. او دقیقاً شبیه به بیکو است، اما شخصیتی کاملاً متفاوت دارد. وقتی دو پسر جوان در جنگل بازی میکنند، به طور تصادفی یک سردرگم جنگ جهانی دوم را آزاد میکنند که به اشتباه فکر میکند نازیها فرود آمدهاند...
شخصیت اصلی، یعنی پیشخدمت، مردم را در حال فروپاشی (یا پیشرفت؟) میبیند و همه اینها را جذب میکند. یکی یکی، مشتریان از طریق درام شخصی خود، او را به سمت مرز خودش هل میدهند.
داستان نیک و جانین زندگی زناشویی خوبی دارند تا اینکه شوهر سابق ژانین سعی می کند آنها را از هم جدا کند. با از بین رفتن خاطرات نیک ، او باید تصمیم بگیرد که چه چیزی را قربانی می کند تا بتواند همه چیز را که دوست دارد حفظ کند - یا رها کند...