نوامبر ۱۹۵۳. پائولین دوبویسون به قتل بیرحمانه معشوقش فلیکس متهم میشود. اما این زن جوان که تمام فرانسه میخواهد محکومیتش را ببیند، دقیقاً کیست؟ یک فرد اجتماعیِ حسابگر و بیاحساس؟ یا یک روح آزاد که پیش از مُد شدن، بر رهایی خود پافشاری میکند؟
یک کارگردان فیلم که دیوانه به نظر میرسد، در تلاش برای ساخت واقعبینانهترین فیلم هیولایی که تا کنون ساخته شده، شروع به تولید فیلمی در مورد یک موجود نیمهانسان نیمهاختاپوس میکند.
گروهی از فرشتگان سرکش که مأمور انتقال ارواح گناهکار به جهنم بودند، از مسیر خود منحرف شده و پیش از آنکه بشر فرصت توبه یابد، به جلادانی برای او تبدیل میشوند.
جیمز شبها با کابوسهای فلجکننده از خواب بیدار میشود. کابوسهایی از خاطرات جنگ، از کشتهها و از نبردهای بسیاری که در اقیانوس آرام طی جنگ جهانی دوم رخ دادهاند. هر شب، جیمز همان کابوسها را میبیند و هر شب در تخت کوچک خود از خواب میپرد. او شش سال دارد و در سال ۱۹۹۶ به دنیا آمده است. با این وجود، این خاطرات متعلق به او هستند. این وظیفه جیمز کوچک و والدینش خواهد بود که ...
تایرون به دلیل فروش مواد مخدر به 20 سال زندان محکوم می شود و نامزدش مرد دیگری را پیدا می کند. پرزیدنت اوباما خواستار آزادی زندانیان با اتهامات غیر خشونت آمیز مواد مخدر است و تایرون شانس جدیدی در زندگی می یابد...
دکتری زبان شناسی جولی ، تقریباً می تواند به هر زبانی که تصور کنید صحبت کند. اوضاع برای جولی وقتی وارونه می شود که دان خوش تیپ با او تماس می گیرد تا چند کلاس فرانسوی بگذراند...
زمانی که توافق صلح بین جنبش شورشی فارک و دولت کلمبیا به نظر می رسد که به نیم قرن درگیری پایان می دهد، یرا 30 ساله پس از گذراندن 10 سال در تبعید در کوبا به دیدار مادرش در کلمبیا می رود...
داستان کیت، طراح طلا و جواهری که برای زوج های خوشبخت انگشتر می سازد. به کیت فرصتی داده می شود تا با معشوقه دوران کودکی خود ارتباط برقرار کند. آیا کیت انگشتری را که تمام عمر منتظرش بود دریافت می کند؟...
یک خبرنگار جوان در حال نوشتن داستانی در مورد نظریه های دانشمندی است که معتقد است دایناسورها هنوز وجود دارند. هنگامی که هیولاها به طور ناگهانی ظاهر می شوند و باعث تخریب می شوند، پزشک و روزنامه نگار باید راهی برای نجات جهان پیدا کنند...
اریکا یک معلم است، سامیلا یک کارمند دولتی، کایو خوزه یک امدادگر، کایو لموس یک محقق دانشگاهی است. مارا روزنامه نگار و مادر یک نوجوان است. همه اینها قرار است داستان شان به هم مرتبط شود...
داستان زنی به نام آمنه که با دخترش، ماریا 15 ساله، زندگی می کند. وقتی آمنه متوجه می شود که ماریا باردار است و می خواهد کودک را سقط کند، در کشوری که سقط جنین از نظر قانونی و اخلاقی محکوم است، با وضعیت بغرنجی روبرو می شوند ...
نگاهی به دوره 12 ساله خارقالعاده میاندازد که در آن پله، تنها مردی که سه عنوان قهرمانی جام جهانی را کسب کرد، از یک ستاره جوان در سال 1958 به قهرمان ملی در سال 1970 تبدیل شد.