Constantin Draganescu

اوتو باید با از دست دادن دوستش مقابله کند. او همچنان در فضای خالی که او را پر کرده زندگی می‌کند، اما برای بقا، باید با غم و گناه خود روبرو شود...

داستان درباره چند مسافر است که در یک ایستگاه مترو قفل می‌شوند و با هم تعامل برقرار می‌کنند...

پسري پدرش را راضي ميکند تا به شهر برود و تلويزيون را تعمير کند

پاتراسکو پس از اینکه تنها شاهد ناگوار یک دعوای خانگی است که به قتل ختم می شود، خود را در تقابل با دو همسایه بسیار نزدیک می بیند...

یک خون آشام انتقامجو به دنبال پادشاه خوناشامها بوده و هر کسی را که سد راهش باشد از میان بر می دارد...

در رومانی پس از کمونیسم، زندگی با بازگشت دختر مهاجر به همراه دوست پسرش، چالش‌هایی را برای خانواده‌ی او رقم می‌زند...

این فیلم داستان کاستاچه، یک مرد پیر رومانیایی را روایت می‌کند که در یک سیل بزرگ همسر و تمام اموالش را از دست می‌دهد. او در یک پناهگاه روستایی زندگی می‌کند و از فروش زمینش و ترک روستا خودداری می‌کند. او قصد دارد خانه‌اش را دوباره بسازد و به کمک و نصیحت همسایگانش گوش نمی‌دهد. تنها چیزی که از زندگی‌اش باقی مانده است، روستایش و پسرش است که با هم بیگانه شده‌اند و در توکیو زندگی می‌کند. اما ...

یک افسر بازنشسته ارتش در دوران انتقال رومانی از حکومت کمونیستی به دموکراسی زندگی می‌کند. او پسرش را از دست داده، همسرش بیمار است و دخترش قصد دارد با شوهرش به آمریکا برود. او با فلو ، پدر شوهر دخترش، که یک مرد مدرن و پویا است، درگیر می‌شود...

یک بازنشسته 75 ساله که به طور تصادفی مدال افتخار رومانیایی را دریافت می کند و از آن برای بازپس گیری احترام خانواده اش استفاده می کند...

داستان عشقی که در پس‌زمینه انقلاب در تیمیشوآرا اتفاق می‌افتد...

یک تازه وارد می پذیرد بسته ای مشکوک را در ازای دریافت پول تحویل دهد. او متوجه می شود در این سفر دیدگاهش در مورد زندگی برای همیشه تغییر خواهد کرد...

اویدیو، معلم دبیرستانی که به دنبال پول اضافی است، راهی غیرمنتظره برای کسب درآمد آسان پیدا می کند...

زنی که مقصد آزادی است موفق می شود از جهنم فرار کند. وقتی او از فاضلاب زمین بیرون می آید، تصمیم می گیرد گناهکاران را مجازات کند. اما آخرین چیزی که او انتظار داشت پیدا کند عشق بود...

دو دختر جوان می خواهند شهر خود را ترک کنند و برای کار به خارج از کشور بروند. با این حال، رویاهای آنها به سرعت با حقیقت سرد واقعیت درهم می شکند و متوجه می شوند که هر رویایی باید هزینه خود را داشته باشد...

تاک، گورکنی کهنه‌کار، با آگاهی از مرگ قریب‌الوقوع خود، آرزوی برگزاری یک مراسم تشییع جنازه باشکوه را در ذهن می‌پروراند. او برای تحقق این آرزو، از مدت‌ها قبل مکانی زیبا را در قبرستان انتخاب کرده است و اکنون که مرگ به او نزدیک شده، همه چیز برای برگزاری این مراسم مهیا می‌شود.