«بنجامين بارکر» (دپ) آرايش گري است که با همسر و دخترش در لندن زندگي مي کند. «قاضي تورپين» (ريکمن) که به همسر او نظر دارد، با ترتيب دادن اتهامي دروغين به «بارکر» او راهي زنداني در استراليا مي کند. سال ها بعد «بارکر» از زندان مي گريزد و در جست و جوي زن و فرزندش، با هويتي جديد: «سوييني تاد» به لندن ساکن مي شود. او با «خانم لاوت» (بونهام کارتر) روبه رو مي شود که در مغازه ي پايين سلماني سابق او بدترين «پاي گوشت» لندن را مي فروشد. «لاوت» به «بارکر» مي گويد که «قاضي تورپين» چه بلايي بر سر همسر و فرزند او آورده و «بارکر» نيز در صدد انتقام جويي برمي آيد...
"گیسل" شاهزاده ای زیبایی است که توسط ملکه ای شیطانی از سرزمین جادوئی،موزیکال و کارتونی خود با دنیای واقعی خیابانهای منهتن تبعید می شود.او که از محیط جدید اطراف خود شوکه شده است وارد دنیایی شده است که به شدت نیازمند شادی است.اما او عاشق وکیلی می شود که به او کمک می کند تا او را به خانه باز گرداند...
هری پاتر در سال چهارم مدرسه هاگوارتز است که بارتی کراواچ پسر نام او را در جام آتش میاندازد و در نتیجه در مسابقات سه جادوگر شرکت میکند و در آن هم تا بردن در مرحله آخر موفق میشود ولی به گورستانی منتقل شده و موجب بازگشت لرد ولدمورت میشود.
والدین سه کودک از خانوادهای ثروتمند در آتش سوزی کشته شدهاند. یکی از خویشاوندان دورشان سرپرستی آنان را به عهده می گیرد، اما آنها خیلی زود در میابند که او در پی کشتن آنها و به دست آوردن ثروتشان است...
افسری امریکایی که از زندگی و اعمال خود به غایت گریزان است و برای رهایی از این خستگی ماموریتی برای مقابله با سامورایی ها را قبول میکند تا به آموزش ارتش ژاپن بپردازد . در این میان در نبردی بین ارتش ژاپن و سامورایی ها، کاپتان اتان الگرن به اسارت جنگجویان بومی ژابن در می آید و در این بین با فرهنگ و طرز فکر آنها آشنا شده و...
عشق "پنی" نسبت به شریک زندگی اش "فیل" افول کرده است."فیل" راننده تاکسی ای نجیب و مهربان است و "پنی" در یک فروشگاه مسئول صندوق است.دختر آنها "ریچل" خانه های افراد سالخورده را تمیز می کند و پسرشان "روری" بیکار و سرکش است.لذت و خوشی زندگی آنها را ترک کرده اما وقتی اتفاقی غم انگیز زندگیشان را تغییر می دهد همه اعضای خانواده دور هم جمع می شوند...
دیوید ایمز (تام کروز) دنیا را در دستانش دارد. او هر چه بخواهد دارد: مکیت یک موسسه انتشاراتی ، ثروت فراوان ، زیبایی ، یک خانه خارق عاده در منهتن و یک دوست دختر س +ک به نام جولی (کامرون دیاز). یک روز او دختری به اسم سوفیا (پنه لوپز کروز) را می بیند و ناگهان کشف می کند عشق چیست. بدبختانه رابطه رو به رشد دیوید با سوفیا، حسادت جولی را برمی آنگیزد، ظاهرا او از رابطه در واقع سرسری دیوید با خودش برداشت دیگری کرده، بنابر این دیوید را به گردش با ماشین دعوت می کند، ماشین را به جایی می کوبد، خودش می میرد . دیوید نجات می یابد اما صورتش از شکل افتاده و باید ماسکی به چهره بزند تا زخم های صورتش را بپوشاند . این حادثه باعث می شود دید او نسبت به زندگی تغییر کند .
«کريس کول» (والبرگ)، تعميرکار ماشين هاي فتوکپي و خواننده ي جايگزين يک گروه موسيقي، آرزو دارد روزي ستاره ي راک شود. يک روز، «کريس» پيامي تلفني دريافت مي کند که زندگي اش را تغيير مي دهد - او حالا به خواننده ي اصلي گروه «استيل دراگون»، تبديل شده است...
مردي بي روح و سردمزاج به نام «جي» (رايلنس)، ملاقات هاي هفتگي با بازيگري آماتور به نام «کلر» (فاکس) دارد. تا اين که يک روز «جي»، «کلر» را تعقيب مي کند و مي بيند که مرد زندگي او، «اندي» (اسپال)، فردي سرزنده و خوش شرب است. «جي» خود را به «اندي» نزديک مي کند و با او دوست مي شود...
«خانم توييدي» يک مرغ داري را مي گرداند که اکثر ساکنانش به زندگي کوتاه و يک نواخت شان، يعني تخم گذاشتن و سرانجام به غذاي اصلي روز يکشنبه ي آدم ها تبديل شدن، تن داده اند. اما «جينجر» به دنبال زندگي بهتري است و مدت هاست به دنبال راهي براي فرار مي گردد...
بازسازی داستان کلاسیک شکسپیر، که کارگردان، کنت برانا، آن را به سبک موزیکالهای کلاسیک دهه ۱۹۳۰ فیلمبرداری کرده است. این فیلم داستان چهار دوست صمیمی را روایت میکند که قسم میخورند از عشق دوری کنند.
در سال 1671 وقتی هلند در جنگ بسر می برد، شاهزاده ای بی پول “لویی چهاردهم” را برای سه روز جشن به قلعه خود دعوت می کند. در راس این کارها مشاور او “وتل” مردی باهوش قرار دارد که…..
چگونه ، در طول یک دوره مشارکت نویسندگان افسانه ای موسیقی / تئاتر گیلبرت و سالیوان تقریباً منحل می شود ، قبل از اینکه همه چیز را برگردانند و میکادو را بنویسند.
«هورتنس» (باپتيست)، زني است سياه پوست که پس از مردان والدين صوري اش، دنبال والدين واقعي خويش مي گردد و در مي يابد مادرش زني سفيد پوست و پا به سن گذاشته به نام «سينتيا» (بلتين) است که با دختر ناسازگارش، «راکسان» (راشبروک) روزگار مي گذراند و «هورتنس» را- که ثمره ي رابطه اي نامشروع است - در همان نوزادي سر راه گذاشته است...