لیندا که برای اولین بار وارد روستای اسپان رانچ شده است با گروهی خوشگذران به رهبری فردی به نام منسون روبرو می شود که با آغوش باز او را در گروه خود می پذیرند اما مدت زیادی نمی گذرد که لیندا خودش را وسط انجام جرم و جنایتهایی برای گروه می بیند که
وقتی زامبیها شهر سانفرانسیسکو را تسخیر میکنند، یک گروه ناامید با قفل کردن خود در زندان آلکاتراز، جان سالم به در میبرند. اما وقتی زامبیها به جزیرهی آلکاتراز حمله میکنند، قهرمانانمان مجبورند به مرز مرکزی که توسط زامبیها تسخیر شده است بازگردند...
وقتی به الکس کراس که یکی از کاراگاهان شهر واشنگتن است گفته می شود یکی از اعضای خانواده اش به قتل رسیده، او قسم می خورد تا قاتل را پیدا کند. به زودی کاراگاه متوجه می شود فرد مقتول تنها قربانی ماجرا نیست و جریان آنطور که او فکر می کرده نبوده است…
مردی جوان که دچار افسردگی است، با خاطرات فراموشنشدنی دوستدخترش که ده سال قبل در حادثه قطار جان باخته، دستوپنجه نرم میکند و در تلاش است تا از این خاطرات رها شده و به زندگی خود ادامه دهد.
افسری امریکایی که از زندگی و اعمال خود به غایت گریزان است و برای رهایی از این خستگی ماموریتی برای مقابله با سامورایی ها را قبول میکند تا به آموزش ارتش ژاپن بپردازد . در این میان در نبردی بین ارتش ژاپن و سامورایی ها، کاپتان اتان الگرن به اسارت جنگجویان بومی ژابن در می آید و در این بین با فرهنگ و طرز فکر آنها آشنا شده و...
یک پلیس مخفی در یک گروه زیرزمینی از مسابقه دهندگان خیابانی نفوذ می کند. اما وقتی که دوستان جدیدش در این گروه به مظنونین اصلی پرونده تبدیل میشوند، وفاداریاش به پلیس زیر سوال می رود.
برادر ادگار (باب هاسکینز) با ظاهری وارسته و همگروه جنایتکارش مورالس (آنتونیو باندراس) ادعا میکنند که جورابهایی را میفروشند که توسط یتیمان نابینا دوخته شدهاند و درآمد حاصل از آن برای حمایت از یتیمخانه استفاده میشود. در واقعیت، ادگار و مورالس دو مرد کلاهبردار هستند که...
در سال ۱۹۵۰ در شهری که تمام اهالی آن در یک معدن زغال سنگ کار می کنند، پسری بنام «هومر هیکام» (جیک گیلنهال) تنها انتخابی که برای شغل آینده اش دارد این است که همانند پدرش در معدن کار کند. اما در اکتبر ۱۹۵۷ که اولین ماهواره به فضا پرتاب می شود، همه چیز برای هومر تغییر می کند...
این فیلم بر اساس داستانی واقعی نوشتهی «الی ساسلو» نویسندهی «واشینگتن پست» اقتباس شده و سرگذشت زنی به نام مالی با بازی کونیس را روایت میکند، زنی ۳۱ ساله که ملتمسانه از مادرش دب با بازی کلوس میخواهد در جنگ با هروئین او را یاری کند. دب علیرغم یک دهه ناامیدی، اندوه و خشم، برای آخرین بار میکوشد دخترش را از اعتیاد به هروئین برهاند...