شکارچی خوناشام "سایا" توسط رابط خود "دیوید" در شب هالووین در قالب یه دانش آموز نوجوان به پایگاه هوایی "یوکوتا" فرستاده می شود تا خوناشامها را شکار کند.او از "دیوید" می خواهد تا شمشیر جدیدی به او بدهد و...
یک مرد آمریکایی-چینی همسرش را از چین به آمریکا می آورد، اما چالش های زندگی و سازگاری با زندگی جدید، به علاوه توجه یک قمارباز، ازدواج آنها را تهدید می کند...
نیک رینوود و آلی یورپین رومئو و ژولیت امروزی هستند که در جنوب کالیفرنیا زندگی میکنند، که با شکاف غیرقابل پر کردن پیشزمینههایشان از هم جدا شدهاند و بین وفاداری به "باند" خود و خواستههای واقعیشان در هم شکستهاند.
یک واحد اطلاعاتی دریائی ایالات متحده ، هنگام انجام مأموریت اکتشافی در آبهای قطب شمال ، برای یافتن مادهای بهنام «بیزانیوم» که ظاهراً در سیستمهای دفاعی نظامی کاربرد دارد ، وارد جزیره اسواردلوف ، میشود. «ذرم پیت» ، که با فرمانده واحد «دریاسالر ساندِکر» دوستی دیرینه دارد ، به او اطلاع میدهد کشتی غرقشده تایتانیک (در سال 1912) ، محمولهای از «بیزانیوم» را حمل میکرده است...
پنج مرد که در یک غار به دام افتاده افتاده اند ، برای جلوگیری از گرسنگی دست یک نفرشان را قطع می کنند . پس از نجات آنها، قربانی آنها یکی یکی از آنها انتقام می گیرد...
یک وکیل شکنجهگر که ظاهراً نابغه است، پس از کشتن همسر کسلکنندهاش و خلاص شدن از شر جسد، آدمربایی خود را جعل میکند و پول باج را نگه میدارد. شاید افبیآی فریب بخورد، اما کلمبو هرگز.
»پري اسميت« (بليک) و »ديک هيکاک« (ويلسن)، دو يار هم بند در زندان ايالتي کانزاس، پس از آزادي به دنبال راهي براي کسب پولي هنگفت و بي دردسر هستند. آن دو براي سرقت اين پول راهي خانه ي »کلاترها« مي شوند. اما چون نتيجه اي نمي گيرند، همه شان را مي کشند.
"بنر کول" معاون کلانتر سرسختی است که گروه کوچکی تشکیل میدهد تا به دنبال چهار زندانی فراری محکوم به مرگ که کلانتر را کشته و زنی را دزدیدهاند، برود و...
جورج گریگ که فرمانده یک سفینه فضایی است به دست نیرو که از سیاره ای دیگر آمده نابود می شود همانروز از وی بچه ای به دنیا می آید که نامش را جیمز می گذارند جیمز وقتی بزرگ می شود به خدمت سفینه فضایی در می آید تا جای پدر را بگیرد از آن طرف نیرو با ماده ای که اختراع کرده سیاره ای را نابود می کند و اکنون قصد دارد با همان ماده به جنگ زمین بیاید اما سفینه اینتر پرایز که جیمز نیز در آن است قصد دارد جلوی این کار را بگیرد...
این مجموعه دربارۀ فضانوردی به نام استیو آستین (با بازی لی میجرز) است که در یکی از مأموریتها سقوط میکند و به کما میرود و دستها و پاهای او بهشدت آسیب میبینند، طوری که تقریباً از بین میروند. دانشمندان، طی یک عمل جراحی سرّی، دستها و پاهای او را با اعضای مصنوعی (مکانیکی) عوض کرده و حتی یکی از چشمهایش را بهصورت مصنوعی کار میگذارند. بدین ترتیب “استیو” دارای قدرت فوقالعادۀ فراانسانی میشود…