فیلم تیلور را دنبال می کند که "کپسول زمانی" به جا مانده از مادر متوفی خود را باز می کند که حاوی شش پاکت است، این به او فشار لازم را در زندگی می دهد و به باز کردن ذهن و قلب او برای امکان عشق کمک می کند...
یک مدیر بازاریابی در نیویورک برای کمک به عروسی بهترین دوستش به شهر خود باز میگردد. او در این سفر درسی سخت میآموزد و به این نتیجه میرسد که عشق و حمایت خانواده و دوستان از هر چیزی در زندگی مهمتر است.
هنگامیکه یک سفرنامه نویس به طور غیرمنتظره در تختخواب پدر خود ظاهر می شود، خانواده رالستون همه به امید بررسی وانمود می کنند که مهمان هستند. لوسی عاشق جیک می شود، اما نمی تواند راز خود را به اشتراک بگذارد...
باز هم شهری گرفتار خشونت و گروه های خلافکار شده است و این بار نه یک قهرمان ، که گروهی از افراد که دارای قدرتهای خارق العاده و منحصر به فردی هستند در کنار یکدیگر جمع می شوند تا شهر را از جنایت پاک کنند. شهری که دیگر همه چیز آن در فساد غرق شده است از مقامات تا پلیس ها خیابانی . اما در این بین افرادی با کمک همدیگر سعی در بهبود اوضاع میکنند. اما نبرد با جنایتکاران همیشه با خونریزی و کشتار همراه است…
املی یک دختر پولدار لوس است که دوست دارد همیشه مورد توجه باشد. یک روز او خود را در صندوق عقب یک ماشین پنهان میکند که وانمود کند او را دزدیده اند. بر حسب اتفاق ماشین توسط یک دزد به سرقت میرود...
«سرهنگ ویلیام لودلو» (هاپکینز) که از ارتش و جنگ و کشتار سرخ پوستان متنفر است، در املاک خود در مونتانا یک امپراتوری خانوادگی تشکیل داده و با سه پسرش، «آلفرد» (کویین)، «تریستان» (پیت) و «ساموئل» (تامس) زندگی می کند. با شروع جنگ جهانی اول، «ساموئل» در کانادا به ارتش می پیوندد. دو برادر دیگر نیز همین کار را می کنند. اما هر سه به یک اندازه خوش شانس نیستند تا به خانه بازگردند و …