کیت که در منطقهی دنج و خوشمنظرهی "اکو ولی" زندگی میکند، علاوه بر نگهداری و آموزش اسبها، با یک غم بزرگ شخصی هم دست و پنجه نرم میکند. یک روز، دخترش، کلر، سراسیمه، لرزان و در حالی که لباسهایش آغشته به خون غریبهای است، ناگهان مقابل خانهی او ظاهر میشود.
دو خواهر و برادر که سالها از یکدیگر دور بودهاند، برای یافتن چشمه افسانهای جوانی، دست در دست هم میدهند. آنها با تکیه بر نشانههای تاریخی، سفری پرماجرا و حماسی را آغاز میکنند. در صورت موفقیت، این چشمه جادویی میتواند عمر جاودانه را به آنها هدیه کند.
"توماس" و "بی" اکنون ازدواج کرده و با پیتر و خانواده خرگوشش زندگی می کنند. پیتر که از زندگی در باغ خسته شده، به شهری بزرگ می رود، جایی که با شخصیت های مرموز ملاقات می کند و در نهایت برای خانواده هرج و مرج بوجود می اورد...
یک فیلم اقتباس شده از داستان کلاسیک نوشته شده توسط بئاتریکس پاتر، که دربارهی یک خرگوش سرکش میباشد که تلاش دارد یواشکی وارد باغ سبزیجات یک کشاورز شود.
در حالی که ری با کمک لوک اسکایواکر به دنبال کنترل قدرتهای جدید خود است و لوک از قدرت زیاد او نگران شده، نیروهای مقاومت برای نبردی بزرگ علیه نخستین امپراتوری آماده میشوند.
خداحافظ کریستوفر رابین ، فیلمی بیوگرافی به کارگردانی سایمون کرتیس هست. تمرکز فیلم روی جوانی کریستوفر میلن خواهد بود ، اما در درجه اول به زندگی پدرش ای...
هفتادمین مراسم جوایز سینمایی بَفتا (آکادمی هنرهای فیلم و تلویزیون بریتانیا) که هر ساله در انگلستان برگزار می شود و طی آن به بهترین های سینما و تلویزیون از نگاه آکادمی فیلم بریتانیا جوایزی اهدا می شود.
داستان فیلم درباره شکارچی پوستی به نام "هیو گلس" (لئوناردو دیکاپریو) است که در حین شکار مورد حمله ی یک خرس قهوه ای قرار گرفته و دو مرد که در این شکار همراه او بودند، وسایلش را دزدیده و او را نیمه جان رها می کنند؛ او جان سالم به در میبرد و 350 مایل را در طبیعت وحشی می پیماید تا از کسانی که به او خیانت کرده اند، انتقام بگیرد...
فردی با نام کالیب اسمیت (دومنال گیلسون) که به تازگی در محل کارش برنده مسابقه ای شده است، به عنوان جایزه به خانه رئیس نابغه خود ناتان بیتمن (اسکار ایزاک) می رود تا در آنجا به مدت یک هفته به تفریح بپردازد. کالیب پس از رسیدن به آنجا متوجه می شود که ناتان او را برای شرکت در آزمایش ساخت اولین انسان مصنوعی هوشمند با نام “اوا” انتخاب کرده است. این انسان غیر مصنوعی برخلاف پیش بینی ناتان بسیار هوشمندتر و فریبنده تر است که می تواند مشکلاتی جدی را به وجود آورد …
درباره قهرمانی به نام لویی زامپرینی است.این فیلم بر گرفته از کتاب پرفروش لورا هیلنبراند ساخته شده و در آن دامنال گلیسون، فین ویتروک، گارت هدلوند، جان ماگارو، آلکس راسل و میاوی بازیگر ژاپنی که برای اولین بار در فیلمی انگلیسی بازی کرده، ایفای نقش کرده اند…
James Lavelle یک پدر روحانی است که قصد تبدیل دنیا به یک مکان بهتر است. او همواره از اعمال بد ساکنان کینه توز شهر کوچک خود شوکه و ناراضی است. روزی، در پی اعتراف یکی از اهالی، وی به James میگوید یک یکشنبه هفته آینده او را خواهد کشت و در پی این اعتراف، همانطور که روزهای هفته سپری میشود، نیروهای تاریکی بیشتر و بیشتر به James نزدیک میشوند.
«تیم» در سن 21 سالگی در میابد که توانایی این را دارد که در زمان سفر کند و اتفاقاتی که در زندگی اش افتاده و اتفاقاتی که قرار است رخ دهد را تغییر دهد. او تصمیم می گیرد از این توانایی اش برای بهبود بخشیدن به زندگی اش و پیدا کردن یک دوست دختر خوب استفاده کند...
داستان فیلم در آینده رخ میدهد که در شهری مملو از خشونت که جنایتکاران امور شهر را در دست گرفته اند پلیس هم حاکم ، هم قاضی و میتوان گفت همه کاره شهر است که میتواند حتی اعدام نیز انجام دهد در این بین یک مامور پلیس با یکی از ماموران پلیس کارآموز که به تازگی به کارآموزی پلیس میپردازد همراه میشود تا به مبارزه با جنایتکاران و قاچاقچیانی که نوعی مواد توهم زا به نام “Slo-Mo” را در شهر پخش میکند را نابود کند…
این فیلم نشان میدهد که چگونه عشق بین دو فرد بسیار متفاوت در طول ۱۵ سال شکل میگیرد. آیا پیوندهای بین ما قویتر از نیروهایی است که میتوانند ما را از هم جدا کنند؟
گروهی مستندساز به دنبال سوژهای جدید میگردند و به یک روزنامه رو به موت در غرب میانه آمریکا برمیخورند. آنها تلاشهای ناشر روزنامه را برای احیای آن با استفاده از خبرنگاران داوطلب دنبال میکنند.