هنگامی که یک هیولای بسیار بزرگ و تغییر ژنتیکی یافته از اعماق دنیا بر می خیزد و یک وحشیگری بی مانند را آغاز می کند، اعضای لیگ عدالت به سرعت فراخوانده می شوند تا این نیروی عظیم را متوقف کنند. اما خیلی زود مشخص می شود که تنها سوپرمن می تواند در مقابل چنین هیولایی که با نام دومزدی شناخته شده است، مقاومت کند. این دو جنگ خود را در سراسر آمریکا شروع می کنند تا اینکه به قلب متروپلیس می رسند. در نهایت، سوپرمن خطر دومزدی را از بین می برد اما در عوض او نیز برای همیشه سقوط میکند…
سایبورگ (Cyborg) یک تهدید قریب الوقوع در اعماق اقیانوس ها را پیدا می کند که به قدری قدرتمند است که باعث تشکیل یک “اتحاد عدالت” جدید می شود. هزاران متر بالاتر از سطح اقیانوس فردی سرگردان با نام آرتور کری (Arthur Curry) با قدرت های عجیب وجود دارد و می تواند آخرین شانسی باشد که جهان باستانی آتلانتیس را با دنیای ما پیوند دهد. سوپرمن، بتمن، زن شگفت انگیز و سایر اعضای اتحاد عدالت باید با یکدیگر همکاری کنند و در مقابل اورم (Orm)، یک ارتش از موجودات دریایی با سلاح های ماورایی و بسیار خطرناک مقابله کنند و…
صدها سال است که انسان ها کره ي زمين را به دليل آلودگي ترک کرده اند و روباتي به نام «والي» هم چنان به کار زباله جمع کردن مشغول است. تا اين که از طرف انسان ها روباتي به نام «ايو» به کره ي زمين فرستاده مي شود تا امکان بازگشت تمدن بشري به زمين را بررسي کند. خيلي زود «ايو» به نتيجه ي مورد نظر دست پيدا مي کند و پس از چندي به سفينه ي فضايي حامل انسان ها برگردانده مي شود. اما «والي» نيز که به «ايو» دل باخته به دنبال او به راه مي افتد...
داستان درباره ی پسریست که با یک ربات آهنی غول پیکر فضایی دوست میشود . رباتی که به طرز عجیبی بی آزار و صلح طلب است اما هیچ چیز مانع تلاش مامور شکاک دولتی برای نابودی این ربات بی گناه نمیشود .
در هرفصل، مورچهها مجبورند تا برای حشرات بیگانه که قویتر از آنها هستند، آذوقه جمع کنند و بیشتر ذخیرهی خود را به آنها بدهند.فلیک که مورچهای جوان و ماجراجو است تصمیم میگیرد تا به جای دوری برود و کمک بیاورد تا مورچهها بتوانند از پس این حشرات بربیایند...
گروه اسرارآمیز دوباره متحد می شوند و از جزیره Moonscar بازدید می کنند، جزیره ای دورافتاده با راز تاریک. دافنه چیزی بیش از یک شخصیت شرور در لباس میخواهد ...
داستان این قسمت ادامه ی زندگی پوکاهونتاس (دختری از قبیلهای سرخپوستی) چند سال بعد از آشنایی با جان اسمیت (John Smith) است. در این قسمت با پخش شایعه مرگ کاپیتان جان اسمیت، پوکاهونتاس پریشان میشود و به همراه میکو، فلیت و پرنسی مسافرت خود را به طرف انگلستان آغاز میکند و…
فرانک دارلینگ، پلیس شیکاگو، یک جهشیافتهی سبزپوست عظیمالجثه به نام دراگون را کشف میکند که از فراموشی رنج میبرد. دراگون به امید کشف هویت خود، به پلیس شیکاگو میپیوندد و با جهشیافتههای شیطانی به رهبری ارباب مرموزی مبارزه میکند.
داستان سریال "ماجراهای شوم بیلی و مندی" مربوط به دو کودک به نام های Billy و Mandy می باشد . کسانی که در یک مسابقه برای نجات جان همستر خانگی بیلی برنده شده و حالا دوستی دائمی با Reaper برقرار کرده اند . در واقع بچه ها با تقلب در مسابقه پیروز شده اند و Reaper را به عنوان برده در کنار خود دارند و از توانایی های جادویی و قدرت های ما فوق طبیعی برای رفتن با مکان های مافوق طبیعی استفاده می کند
در زمان های گذشته دنیا به چهار نیرو به نام های آب ، خاک ، آتش و باد تقسیم شده بود . در هر کدام از این سرزمین ها افرادی وجود داشته اند که می توانستد فقط نیروی مربوط به سرزمین خود را تحت اختیار و کنترل داشته باشند . این ۴ قلمرو به مدت هزار سال در صلح بودند تا اینکه پادشاه قلمرو آتش Sozin تصمیم گرفت تا برای به تصاحب گرفتن قدرت کل دنیا ، جنگی را به راه اندازد . در این میان تنها یک فرد است که می تواند جلوی او را بگیرد . که Avatar نامیده می شود . آواتار شخصی برگزیده است که می تواند هر چهار نیرو را تحت کنترل داشته باشد نام آواتاری که در این زمان ظهور کرده ، کودک ۱۲ ساله ای به نام آنگ است . اما آواتار آنگ هنوز برای کنترل کامل چهار قدرت آماده نشده است و مسیر طولانی را در پیش دارد ، در حالی که ...
داستان از این قرار است که بن پسر ده ساله بازیگوش به فصل تعطیلات رسیده. او تمام سال را برای این تعطیلات برنامه چیده بود که با پدر بزرگش خوش بگذراند. اما بعد از این که سوار ماشین پدر بزرگش می شود دختر عموی خود را نیز که هم سن اوست و برای تعطیلات با پدر بزرگ آمده است را می بیند. بن که تمام نقشه هایش را برای تعطیلات نقش بر آب می دید شروع به بحث می کند. خلاصه بن و بقیه وارد جنگل می شوند.اما بن از بقیه جدا شده و به سمت داخل جنگل می رود. ناگهان شهاب سنگی به سوی او می آید و به زمین بر خورد می کند. بن با تعجب به سمت آن شهاب می رود و می بیند که ناگهان آن شهاب که بیشتر به یک توپ فلزی شبیه بود باز شده و ساعت مچی ای درون آن است. او با تعجب دستش را به سمت ساعت دراز می کند که...