خانم پوللی، زنی ثروتمند و سختگیر، با اکراه اجازه میدهد پولیانا، دختر یتیم خواهر مرحومش، وارد خانه مجلل او شود. کارکنان خانه به پولیانا علاقهمند میشوند، اما او از رژیم خانهای خوشش نمیآید. با این حال، او با روحیه شاد و مثبت خود، آن را تحمل میکند...
دختر «رابین هود» زمانی که پی می برد پدرش توسط «پرنس جان» اسیر شده است، به پسر «شاه ریچارد» و جانشین برحق سلطنت کمک می کند تا دوباره تاج و تخت را بدست آورد و همینطور پدرش را آزاد کند...
این فیلم، یک درام بلند است که به معمای ناپدید شدن گروهان سندرینگهام در نبرد گالیپولی در سال ۱۹۱۵ میپردازد. این گروهان به فرماندهی کاپیتان فرانک بک، مدیر املاکشان، وارد نبرد میشوند و در میان مهی عجیب ناپدید شده و هرگز پیدا نمیشوند.
لوسیندا با دو دوستش، کاترین و آماندا، به یک سفر میرود و آنها را متقاعد میکند که با او یک گروه نمایشی متنوع تشکیل دهند تا دوست دوران کودکیاش، نویل، که یک استعدادیاب است و یک شب جشن برگزار کرده، را تحت تأثیر قرار دهند.
اتوموبیل حامل «جانت» (ساراندون) و «براد» (باستویک) که تازه با یک دیگر نامزد شده اند، در جاده ای خراب می شود و آنان در هوایی توفانی برای کمک به خانه ی بزرگی مراجعه می کنند. خیلی زود روشن می شود که خانه در تصرف بیگانگان از سیاره ای دور به نام ترانسیلوانیاست…
در زمانی (در آینده) در لندن الکس دلارج (مکداول) رئیس دوستانش (یا Droogs) است یعنی پیت (مایکل تارن)، جورجی (جیمز مارکوس) و دیم (وارن کلارک). یک شب آنها بعد از مستی بخاطر نوشیدن میلک پلاس (شیری که با مواد روانگردان مخلوط شده) بدنبال انجام یکی از آن «خشونتهای افراطی» میروند؛ ابتدا پیرمردی ولگرد (با بازی پائول فارل) را کتک میزنند و بعد با گروه بزهکار رقیب که بیلی بوی (ریچارد کانات) آنها را رهبری میکرد کتککاری میکنند. یک ماشین میدزدند و به خانهٔ نویسنده اِف. الکساندر (پاتریک مگی) میروند و آنقدر آقای الکساندر را میزنند که برای بقیه عمرش زمین گیر میشود. سپس الکس درحالیکه آهنگ معروف آواز زیر باران را میخواند به همسر آقای الکساندر (آدرین کُری) تعرض میکند.
روستایی کوچک در ایتالیای قرن دوازدهم. دو تن از اهالی، »جینو« (وستن) و »لودوویکو« (گرین)، که از فرامین »پروسپرو« (پرایس)، شاهزاده ی شیطان پرستان سرپیچی کرده اند، مورد غضب او واقع می شوند.
یک کمدی کلاسیک در مورد دو برادر به نامهای "دل بوی" و "رادنی تراتر" که با فروختن اجناس دست دوم، زندگی خود را میگذارند و فکر میکنن تا سال آینده میلیونر میشوند...