فیلم درباره دختر و پسری است که سرنوشتشان در طی دورانی که تعادل آب و هوایی به هم خورده به هم پیچیده می شود. هوتاکا موریزاکی، دانش آموز دبیرستانی که از خانه در جزیره ای در ژاپن فرار کرده، هینو آمانو را می بیند، دختری با قدرتی مرموز که می تواند تنها با دعا کردن هوا را آفتابی کند.
سال 2010 است ، بیش از ده سال از تابستانی که تایچی با آگومون و دیگران ملاقات کرد میگذرد. وجود دیجیمون ها به تدریج در سراسر جهان پذیرفته شده است. در طول همه اینها ، حوادث خاصی برای DigiDestined در سراسر جهان اتفاق می افتد که ناشی از دیجیمونی به نام Eosmon است. اما در طول نبرد با ائوسمون ، گروه تایچی به یک حقیقت تکان دهنده پی می برند: هنگامی که یک DigiDestined (بچه ها) بزرگسال می شود ، Digimon شریک زندگی او دیگر وجود نخواهد داشت ... تهدید ناشی از Eosmon به تدریج گسترش می یابد و بر دوستان تایچی نیز تأثیر می گذارد. اگر نبرد نمی تواند دوستانش را نجات دهد اما جنگیدن به این معنی است که خیلی زودتر باید از شریک زندگی خود خداحافظی کند. آیا او جنگ خواهد کرد ، حتی اگر این به معنای از دست دادن محبوب ترین شخص برای او باشد؟
وان پیس: لگدکوب، فیلمی جدا از خط داستانی اصلیه که بیستمین سالگرد انیمه رو جشن میگیره. مانکی دی لوفی و دزدان دریایی کلاه حصیری به جشنوارهی دزدان دریایی بزرگی دعوت میشن که خیلی از شخصیتهای سرشناس تمام سریال داخلش شرکت دارن و قراره با کلاه حصیریها رقابت کنن تا گنجینهی راجر رو پیدا کنن. کلاه حصیریها همچنین به دشمنی جدید به نام بولت که عضو سابق خدمهی راجر بوده، برخورد میکنند...
"وان پیس" داستان یک دزد دریایی به نام "مانکی دی. لوفی" است که به دنبال بزرگترین گنج دنیا، "وان پیس"، است. این گنج توسط "گلد راجر"، پادشاه دزدان دریایی، پنهان شده است. لوفی و خدمهاش در طول سفر خود با چالشها و خطرات زیادی روبرو میشوند، اما آنها مصمم هستند تا به هدف خود برسند.
کودو شینچی یک کارآگاه هفده ساله دبیرستانیه که مردم اونو شرلوک هلمز جدید میدونن. اگر چه اون یک شب بعد از ملاقاتی که با معشوقه ی دوران بچگیش ( ران ) داشت ، شاهد یه معامله غیر قانونی بود . توسط معامله کننده ها گیر افتاد و بیهوش و به او دارویی تززیق دادند که قرار بود اونو بکشتش … اما او بیدار شد و خودش رو یه پسر بچه هفت ساله دید . و برای این که کسی که باهاش این کارو کرده پیدا و دستگیر کنه هویت خودش رو رو مخفی کرد و با ران زندگی خودش رو شروع کرد . پدر ران یک کارآگاه بی عرضه است که توسط شینچی به یک مرد معروف و مشهور تبدیل میشه ولی ...
موریهیتو اوتوگی، دانشآموز دبیرستانی که از دودمان غولها میآید، از یک زندگی آرام و معمولی لذت میبرد تا اینکه دوست دوران کودکیاش، نیکو، با او نقل مکان میکند. نیکو یک جادوگر در حال آموزش است و موریهیتو را به عنوان آشنا انتخاب می کند. در حالی که نیکو از اینکه دوباره با دوست قدیمیاش متحد میشود و او را دوست میدارد هیجانزده است، موریهیتو وظیفه خطرناکی را بر عهده میگیرد تا از او در برابر یک فاجعه پیشبینیشده محافظت کند. بین هرج و مرج غیرقابل پیشبینی ناشی از جادوی نیکو، و ناهنجاری اشتراکگذاری یک خانه، زندگی آنها تبدیل به گردبادی از هیجنها و تهدیدهای ماوراء طبیعی میشود.
هانتر ( به معنی شکارچی ) فردیه که دور دنیا سفر میکنه و هر جور ماموریت خطرناکی که فکرشو بکنید انجام میده . از دستگیر کردن مجرم ها گرفته تا کنجکاوی و جستجوی سرزمین های ناشناخته به دنبال گنج . گون ( Gon ) پسر جوونیه که پدرش چندین سال پیش ، موقعی که یه هانتر بوده ، ناپدید شده . گون باور داره که اگه بتونه پا جای پای پدرش بزاره ، ممکنه یه روز بتونه دوباره بهش بپیونده . بعد از اینکه گون 12 سالش میشه ، خونه رو ترک میکنه و ماموریت شرکت در آزمون " هانتری " رو امتحان میکنه . آزمونی که بخاطر پیشرفت کندی که آزمون دهنده داره و درصد بالای مرگش برای هانتر رسمی شدن حسابی معروف شده . گون با کوراپیکا که به عشق انتقام زندست ، با لوریو که میخواد در آینده دکتر بشه و با کیلوآ که قبلا یه قاتل سرکش بوده دوست میشه . و همین جور که ماموریت های سخت تری رو ، به عنوان یه هانتر ، پشت سر میزارن و با خطرات و تهدیدهای بیشتری رو به رو میشن که باعث میشه رفاقتشون گسترده تر میشه.
رین و همراهانش با موفقیت پادشاه ناپاک را پس از رستاخیز او در کیوتو شکست دادند و به روال روزانه خود در آکادمی True Cross بازگشتند. با این حال، Order of True Cross شروع به دریافت تعداد فزاینده ای از پرس و جوها در مورد شیاطین کرده است، زیرا موجی از رویدادهای عجیب در سراسر این سیاره گسترش می یابد ... در همین حال، رین و سایر Exwires برای حل این پدیده مرموز کار می کنند. دانشگاه با این حال، در طول جشنواره آکادمی True Cross، لوسیفر، پادشاه نور و فرمانده کل ایلومیناتی، ناگهان ظاهر می شود. لوسیفر با هدف احیای شیطان خدای شیطان و متحد کردن پادشاهی بشر، آسیه، و پادشاهی شیاطین، جهن، به یکی از ارکان صلیب حقیقی اعلام جنگ میکند. و برای انجام این کار، او ادعا می کند که ایزومو برای یک "طرح" خاص ضروری است.
داستان در زمان جنگ در اروپای غربی روایت میشود. النور «الن» ورتالیا، یکی از ونادیسهای ژکتی، رهبری نبرد را در بروونه بر عهده دارد. ونادیسها که هر کدام سلاحی قدرتمند از اژدها دریافت کردهاند، بر هفت قلمرو حکومت میکنند و قدرتشان وحشت و ترس را در دل دشمنانشان میاندازد. تیگر، تیرانداز جوانی در خدمت کشور بروونه، قدرت ونادیس را پس از شکست در میدان نبرد توسط الن از نزدیک تجربه میکند. الن با دیدن مهارتهای تیگر، جان او را نجات میدهد، اما در عوض، او را به خدمت خود در میآورد.
به طور تاریخی، 72 درصد مرگ های لندن به اژدهایان - موجودات شگفت انگیزی که اکثریت مردم قابلیت دیدنشون رو ندارن - مربوط میشه. با اینکه این موجودات برای اکثریت ناشناخته هستند، افرادی هم هستن که باهاشون مقابله میکنن. فقط ساکنین ریورس لندن که توی بخش مخفی لندن زندگی میکنن قابلیت دیدن اونها رو دارن. حتی با این وجود، فقط افراد کمی شرایط لازم برای جادوگر شدن رو دارن. شخصیت اصلی های داستان نوئل نیهاشی و نینی اسپانگکول هستن. اونا مامورای ویند بایند هستن که یک سازمان مقابله و اداره اژدهاست. وظیفه اونا اینه که از مردم دربرابر اژدهایان محافظت کنن.
وقتی تونی استارک شرکت خود را در ژاپن تاسیس میکند، با مخالفت سازمان شرور زودیاک مواجه میشود. این به مرد آهنی استارک بستگی دارد که زودیاک را شکست دهد و از ژاپن دفاع کند.
باکی هانما، کشتی گیر جوان و قدرتمند، در یک تورنمنت مبارزه زیرزمینی شرکت می کند. این تورنمنت توسط توکوگاوا، یک مرد قدرتمند و مرموز، سازماندهی شده است. در این تورنمنت، مبارزان قدرتمندی از سراسر جهان شرکت می کنند تا تعیین کنند که چه کسی قوی ترین مبارز روی زمین است.
تاکومی فوجیوارا پسر صاحب یک فروشگاه محلی توفو است. تاکومی هر شب توفو را در جادههای کوه آکینا که به ندرت استفاده میشود، با AE86 Sprinter Trueno پدرش (AE86 Corolla GT-APEX) تحویل میدهد. یک شب، تیم مسابقه Akagi RedSuns تیم محلی Akina SpeedStars را به مسابقه ای دعوت می کند. کیسوکه، یکی از رهبران RedSuns، در حالی که از یک تمرین دویدن در کوه آکینا به خانه میرود، با یک دونده مرموز Trueno روبرو میشود و از آنجا که به راحتی در سراشیبی آکینا رد میشود، شوکه میشود. کیسوکه قول داد از AE86 مرموز کوه آکینا انتقام بگیرد...
تو یه زندان تو ژاپن جوتارو کوجوی ۱۷ ساله زندگی می کنه: یه آدم وحشی، مبارز و خلافکار که یه نیروی غیر قابل کنترل تسخیرش کرده! سرتاسر دنیا نیروهای شیطانی در حال بیدار شدنن: “استند”ها، موجودات وحشتناک نامرئی که به حاملاشون قدرتهای بی نظیری می دن.جوجو برای نجات مادرش باید نیروی تاریک وجودش رو مهار کنه و به مصر سفر کنه تا خون آشام صد ساله ای که دنبال خون اعضا خونواده اشه رو شکست بده. ولی این راه رو به این آسونی نمی شه رفت؛ چون دشمنان زیادی قصد دارن در مقابلش ایستادگی کنن .
بعد از سه سال غیبت، ناروتو به روستای خود باز میگردد و با دوستان قدیمی خود ملاقات میکند. اما شادی این دیدار طولی نمیکشد چون گروه شرور آکاتسوکی دست به کار شده و قصد دارند نقشههای شوم خود را عملی کنند. ناروتو و همتیمیهایش باید با آنها مبارزه کنند و تواناییهای خود را نشان دهند. در این راه، ناروتو با چالشها و تصمیمات دشواری روبرو میشود که باید با آنها کنار بیاید. هدف اصلی او همچنان پیدا کردن و نجات دادن دوست قدیمیاش، ساسوکه است.
کاگیاما شیگئو ملقب به آ.کی.آ "اوباش" یک رتبه ی هشتمی در استفاده از توانایی های ذهنی و روانی! او از کسایی بود که وقتی بچه بود میتونست قاشق خم کنه و با قدرت ذهنش اشیاء را جا به جا کنه اما کم کم دیگه از قدرت هاش استفاده نکرد چون نمیخواست جلوی دید منفی مردم بیشتر از این قرار بگیره و در حال حاضر تنها چیزی که میخواست دوست شدن با دختری به اسم تسوبومی بود یکی از همکلاسی هاش! با تمام توانی که برای پوشوندن قدرتش از همه گذاشته بود مثل هر روز به زندگی روزمره ی خودش ادامه می داد و سعی می کرد در راه هدفش حرکت کنه!!
در مکانی به نام Ikebukuro محله ای در توکیو که در آن دسته های نوجوانان خیابانی با هم مبارزه می کنند شکل می گیرد و شامل اراذل و اوباش خیابانی ، دانش آموزان دبیرستانی ، یک زن گوینده رادیو ، یک دکتر کالبد شکافی و یک جوان فروشنده اطلاعات می شود . اراذل و اوباش و گانگسترها از یک افسانه شهری به نام Dullahan واهمه دارند ، سواری بی سر سوار بر موتوری سیاه بدون نور و صدا . Ryuugamine Mikado یک پسر دبیرستانی معمولی است که به دنبال موجودات عجیب و غریب می گردد و وقتی به Ikebukuro می رسد دیوانه وار برای پیدا کردن سر گمشده Dullahan تلاش می کند .
یک دانش آموز بسیار تنبل در مدرسه سلطنتی جادوگری در امپراطوری Roland است. یک روز امپراطوری Roland به جنگ با یکی از کشورهای همسایه بنام Estaboole میرود. او تمام همکلاسیهایش را در یک مبارزه از دست میدهد و تنها میتواند دو عدد از بهترین دوستانش را نجات دهد به نام های Keifer Knolles و Sion Astal. بعد از جنگ Ryner به دستور Sion Astal که حالا پادشاه Roland است به سفری برای پیدا کردن مبارز افسانه ای (Legendary Hero) میرود. او میفهمد که یک نفرین و بلای مرگبار در حال پخش شدن در سراسر قاره است.
داستان این انیمه درباره ی پسری به نام نوراست . که نیمی از اون انسان و نیمه دیگرش شیطان است .پدربزرگش رهبر یکی از بزرگترین خاندان های شیاطین است و حالا نورا که پدرش کشته شده باید جای پدربزرگش را بگیرد .مشکل اینجاست که …
توی یه زمان پیشرفته، زمین با هیولاهایی که Filth Monster معروفند، آلوده میشه و مردم مجبور میشن توی یه شهر خیلی بزرگ که به صورت پرتابل یا قابل حرکت هستند، زندگی کنند و همچنین یاد بگیرن که از ابزار دفاعی به نام DITE و انرژی خودشون که Kei نام داره برای فاع از خودشون استفاده کنن. توی شهر آموزشی نظامی یا آکادمی نظامی، پسری به اسم (Layfon Alseif) امیدشو برای شروع زندگی جدیدش بدست میاره و سعی میکنه که گذشتشو فراموش کنه. به هرحال، گذشته اون بدست اشخاصی به نام های Karian Loss و Nina Antalk فاش میشه. Karian Loss رییس انجمن دانش آموز هاست. Nina Antalk کاپیتان تیم ۱۷ هست، کسی که خیلی سریع توانایی های Layfon رو شناسایی میکنه و تصمیم میگیره که اونو به تیمش بیاره.
وقتی یه تراژدی خونوادگی زندگیش رو زیر و رو میکنه، تورو هوندای دبیرستانی 16 ساله مجبور میشه زندگیش رو به دست بگیره و بره... به یه چادر! بدبختانه خونه جدیدش رو توی یه ملک شخصی متعلق یه قبیله مرموز به اسم سوما سر هم میکنه و خیلی طول نمیکشه که مالکین راز اون رو میفهمن. ولی تورو خیلی زود میفهمه که اون خانواده بهش پیشنهاد سرپرستی دادن و سوماها هم رازهای خودشون رو دارن...
بالسا یه دختر ۳۰ ساله ست که بعد از مدت ها به شهرش برمیگرده. در طی چند سالی که نبوده تعلیم دیده و به یه محافظ حرفه ای تبدیل شده! به خاطر اتفاقاتی که در گذشته افتاده و مجبور شده بوده که ۸ نفر از عزیزنش رو بکشه با خودش عهد بسته که جون ۸ نفر رو هم نجات بده! به طور اتفاقی وقتی در حال عبور از روی یه پل بوده جون یه پسر بچه رو که از بالای پل به رودخانه پرت شده رو، نجات میده و در نهایت متوجه میشه که پسر بچه شاهزاده این سرزمین هست. در یه دیدار مهرمانه شبانه ملکه به بالسا میگه که اونها متوجه شدن که یک روح بدن شاهزاده رو تسخیر کرده و امپراتور در سدد کشتن پسر خودش هست و اتفاقی که اون روز افتاده بوده تصادفی نبوده. ملکه از بالسا خواهش میکنه که محافظت از پسرش رو به عهده بگیره و از این قسر و مملکت پسر بچه رو فراری بده. ولی وزیر اعظم و … که متوجه این ماجرا میشن گروهی رو به دنبال بالسا و پسر بچه میفرستن ..