«سالمن وندی» (هاونسوئو) در معادن داغ و سوزان الماس در افریقای جنوبی سنگ بسیار با ارزش و خارق العاده ای را کشف می کند. «دنی آرچر» (دی کاپریو) مزدوری که تخصص اش، فروش به اصطلاح «الماس های خون» است با خبر می شود که «وندی»، الماس را در محلی پنهان کرده که هیچ کس فکرش را هم نمی کند. او از «مدی بوئن» (کانلی) روزنامه نگار امریکایی سرخورده، می خواهد تا در پیدا کردن و به چنگ آوردن آن گنج کمک کند…
«دالیا ویلیامز» (کانلی) که از شوهرش (اسکات) جدا شده، آپارتمان قدیمی کوچکی در روزولت آیلند نیویورک برای خود و دخترش، «سسی» (گید) پیدا می کند، بی خبر از این که آپارتمان در تسخیر روح ساکن قبلی است…
«کتی نیکولو» (کانلی)، زن جوانی اهل کالیفرنیا، تازه از زخم های یک رابطه ی عاطفی ناموفق و اعتیاد به نوش خواری بهبود یافته که خانه ی کنار دریایش را که از پدر خود به ارث برده به خطا مصادره می کنند. در جریان یک مناقصه این خانه نصیب خانواده ای ایرانی می شود. اما «کتی» حاضر به دل کندن از خانه نیست و در این میان مأمور پلیسی به نام «لستر براون» (الدارد) نیز به او پیشنهاد کمک می دهد…
ریاضی دان برجسته ( راسل کرو ) از دانشگاه فارغ التحصیل شده و به سمت استادی برگزیده می شود. او توانایی خارق العاده ای در کشف رابطه بین اشکال و اعداد به هم ریخته دارد. ازدواج با آلیشیا ( جنیفر کونلی ) به زندگی او رنگ و لعابی دیگر می دهد تا اینکه ظاهرا ویلیام پارچر ( اد هریس ) مامور سیا به سراغش می رود و از او می خواهد با توجه به استعداد بی نظیرش در زمینه فعالیتهای رمز شکنی به سیا کمک کند اما …
«هری» (لتو) و دوست صمیمی اش «تایرون» (وینز)، معتادان فقیری هستند که در کانی آیلند نیویورک زندگی می کنند. «هری» رؤیای فروش نیم کیلو هرویین را در سر می پروراند تا با پول آن بتواند به اتفاق دوست معتاد دیگرش «ماریون»(کانلی)، بوتیک لباسی باز کند...…
"جان" صبح در يک هتل ناشناس و عجيب تنها از خواب بر می خيزد. او حافظه اش را از دست داده و پليس نيز بخاطر يکسری جنايت که او هيچ چيزی در موردشان به ياد نمی آورد، در تعقيب اوست. زماني که او می کوشد تا گذشته اش را بخاطر آورد وارد يک دنيای زير زمينی می شود که توسط يکسری موجودات بسيار قدرتمند که به بيگانه مشهور هستند کنترل می شود. اين بيگانه ها دارای اين قدرت هستند که افراد را به خواب ببرند و شهر و اهالی آن را دچار تغيير کنند. اکنون جان بايستی راهی را برای متوقف کردن آنها قبل از اينکه کنترل ذهن وی را بدست گرفته و او را نابود کنند، پيدا کند.
داستان در سال 1950 و درباره زندگی دو پسر است که به سه دختر یکی از نجیب زادگان محلی به نام "لیلوید ابوت" علاقه دارند."جسی" و "داگ" تنها در سه چیز مشترک هستند و ...
یک نویسنده ثروتمند و مشهور مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و قاتل خودکشی می کند. یک خبرنگار پسر 30 دقیقه بعد ماجرا در مورد ، خواهر نازنین و والدین ثروتمندش تحقیق می کند.
هاوارد هوگز شروع به ساختن موشکی استثنایی می کند. او با اختراع این موشک ما فوق تصور تبدیل به یک ابر قهرمان می شود. او برای پرواز دادن این موشک کارهای بسیاری انجام داده اما در عوض تلاشش به ثمر نشسته است...
هری که یک آدم خانه بدوش و آواره است به شهری در تگزاس میرود و در آنجا به عنوان مسئول فروش ماشینهای دست دوم مشغول به کار میشود. در جریان یک آتش سوزی او مشاهده میکند که بانک شهر خالی از کارمند شده و هیچ سیستم امنیتی ندارد و …
"مایکل" که یک دانشجوی کالج است دوست دختر خود "گبریلا" و خانواده اش را برای کریسمس در کانادا ملاقات می کند.اما وقتی به آنجا می رسد "گبریلا" به او می گوید که دیگر دوستش ندارد...
پدر و نامادري دختر نوجواني به نام «سارا» (کانلي)، او را در خانه گذاشته اند تا از برادر نوزادش «توبي» (فراود) مراقبت کند. گروهي جن با استفاده از اين فرصت، «توبي» را مي ربايند، و سر دسته شان، «جارت» (بويي)، به «سارا» مي گويد که فقط سيزده ساعت فرصت دارد تا از هزار تويي که به شهر اجنه مي رسد، بگذرد اگر موفق نشود، برادرش هم جن خواهد شد.
ناتالی یک دانش آموز زیبا وقتی پدرش به خارج از شهر می رود، او به بهترین دوستانش جف و پولی اجازه می دهد که به خانه بروند. این سه نوجوان جوان به طور جداگانه و با هم چیزهای زیادی در مورد زندگی، عشق و بزرگ شدن می آموزند...
هفت سال پس از آن که زمین تبدیل به یک کره ی یخ زده و بایر شده است، بازماندگان انسان ها در یک قطار ساکن شده اند که هرگز متوقف نشده و کره ی زمین را دور می زند.
جیسون دسن در نسخه دیگری از زندگی خود ربوده می شود. برای بازگشت به خانواده واقعی اش، او سفری دلخراش را آغاز می کند تا آنها را از شر وحشتناک ترین دشمنی که می توان تصور کرد نجات دهد.