تولد : March 31, 1943 در Astoria, Queens, New York City, New York, USA
جوایز : برنده 1 جایزه اسکار. همچنین 21 جایزه و نامزد دریافت 29 جایزه دیگر.
کریستوفر واکن (به انگلیسی: Christopher Walken) (زاده ۳۱ مارس ۱۹۴۳) هنرپیشه آمریکایی اسکاتلندی تبار سینما و تئاتر است. او در سال ۱۹۷۸ جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را دریافت کرد.
مادر وی اهل اسکاتلند و پدرش آلمانی و یک نانوا بود. واکن پیش از حرفه بازیگری تربیت کننده شیر در یک سیرک بود و سپس برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه هوفسترا شد اما پس از گذشت یک سال تحصیل در دانشگاه را رها کرد و بدنبال بازیگری رفت. واکن در زمانی که تنها ده سال داشت بهمراه دو برادر دیگرش گلِن و کِنِث در چند مجموعه تلویزیونی ظاهر شدند.
واکن نام کوچک خود را در سال ۱۹۷۰ از رونالد به کریستوفر تغییر داد. او در سال ۱۹۶۹ با جورجیان تُن ازدواج کرده و همچنان پس از چهل سال زندگی مشترک فرزندی ندارند. وی در پرونده هنری خود اجرای ۸۴ امین مراسم اسکار را در سالن کداک تیاتر را نیز داراست.
داستان فیلم مربوط به زندگینامهٔ فرانک ابگنیل است، کسی که شهرتش را به خاطر سابقه فعالیتش به عنوان جاعل چک، کلاهبرداری و حقههای فرارش از دست ماموران بهدست آورد. او در دهه شصت میلادی و در ۱۶ سالگی توانسته بود، چکهای جعلی که مجموعاً به مبلغ ۴ میلیون دلار آمریکا ارزش داشت را در ۲۶ کشور جهان نقد کند، طوری که هیچ بانکی قادر به تشخیص جعلیبودن چکهای او نبود و تا هجده سالگی، بیش از ۲۵۰ پرواز انجام داد و در ۲۶ کشور جهان به این کلاهبرداریها دست زد. اَبیگنِل به خاطر عضویت جعلی که در «خطوط هوایی سراسری آمریکا» داشت، میتوانست بهصورت رایگان در هتلها اقامت کند و تمام هزینههای غذا و تفریحش بهطور مستقیم به شرکت ارسال میشد. حتی خودش را به عنوان وکیل جا زد و در چندین پروندهٔ دادگاهی شرکت داشت. او سرانجام در سال ۱۹۶۹ در فرانسه دستگیر شد و به دوازده سال زندان محکوم شد که البته پس از گذراندن پنج سال از دوران محکومیت خود به خدمت سازمان افبیآی درآمد تا در شناسایی چک های جعلی و سرقتی کمک کند.
در فرانسه قبل از انقلاب، یک زن جوان اشرافی که به دلیل ناآرامی های سیاسی در کشور بی پول مانده است، باید انتقام سقوط خانواده اش را با دزدیدن یک گردنبند گرانبها بگیرد...
در یک بازخوانی مدرن از «مکبث» که در حومه پنسیلوانیا در دهه 1970 اتفاق میافتد، جو مکبث، یک کارمند غیور همبرگر، توسط همسر خود به موفقیت سوق داده میشود...
همانطور که جنگ بین بهشت و زمین ادامه دارد، دانیائیل نیمه انسان و نیمه فرشته تنها امید بشر در برابر فرشته شیطانی است که می خواهد همه آنها را نابود کند...
در سال 1799 بازرس «ایچابود کرین» (جانی دپ) از پلیس نیویورک بر خلاف میلش به شهر کوچکی به اسم اسلیپی هالوو فرستاده می شود تا راز یکسری قتل ها را که در آنجا اتفاق افتاده حل کند. جسد تمام قربانیها در وضعیت بدون سر پیدا شده اند و افراد شهر معتقدند که روح “مرد اسب سوار بدون سر” که سالها قبل در آنجا کشته شده به قصد انتقام افراد شهر را می کشد. کرین اعتقادی به این حرفها ندارد و از پذیرفتن نظریه مرد اسب سوار سرباز می زند و شروع به تحقیقات برای پیدا کردن قاتل می کند. اما پس از روبرو شدن با مرد اسب سوار بدون سر آنرا باور می کند و می کوشد با کمک دختری به اسم «کاترین» (کریستیانا ریچی) و پسر یکی از قربانیان راز این افسانه هولناک را دریابد.
قرن بیستم از راه رسیده و "توچیو"، نمایشنامه نویس یک شرکت نمایشی آخرین نوشته خود را به مالکان شرکت ارائه می دهد. آنها نمایشنامه او را رد می کنند و با این اتفاق درگیری بزرگی شکل می گیرد و...
"ماس" و "هوساکا" دو شرکت بزرگ در دنیای آینده هستند.آنها برای بدست آوردن کنترل بهترین ذهن های دنیا با هم مبارزه می کنند.یکی از بهترین این افراد "هیروشی" است که برای کمپانی "ماس" کار می کند."فاکس" مردی است که پیشنهادی مبنی بر متقاعد کردن او برای رفتن به کمپانی "هوساکا" را می پذیرد اما...
انیمیشن در مورد مورچه ای است که از روزمرگی زندگیش خسته شده و دیگر دوست ندارد یک کارگر جزئی باشد اما بر حسب اتفاق وارد نقشه یی می شود که کودتای نظامی های کلونی هست در این حین نیز عاشق دختر ملکه می شود و …
"کریستوفر والکن"، رئیس سابق مافیا توسط چهار نوجوان که تلاش می کنند برای آدمربایی دیگری پول تهیه کنند ربوده می شود. اما وقتی مشخص می شود گروه نمی توانند کارها را درست پیش ببرند، همه چیز به هم می ریزد...
هنگامی که قدرت های خیر و شر دوباره در نبرد بر سر بشریت به زمین فرود می آیند، تنها امید برای بقا، فرزند متولد نشده یک زن بی گناه است. با کمک یک غریبه مرموز، او برای محافظت از فرزندش و نجات بشر مسابقه می دهد...
«ارني» (لين) و «لارس» (اوانز)، يک خانه ي قديمي و يک کارخانه ي ريسمان بافي را به ارث مي برند. دو برادر تصميم مي گيرند در خانه ي قديمي زندگي کنند و ناگهان متوجه مي شوند معمار خانه، آرشيتکت سرشناسي بوده و آن دو صاحب ثروت بزرگي شده اند. آنان تصميم مي گيرند خانه را از طريق حراج بفروشند؛ اما پيش از فروش بايد از شر موشي که در ديوارهاي آن زندگي مي کند، خلاص شوند.
املی یک دختر پولدار لوس است که دوست دارد همیشه مورد توجه باشد. یک روز او خود را در صندوق عقب یک ماشین پنهان میکند که وانمود کند او را دزدیده اند. بر حسب اتفاق ماشین توسط یک دزد به سرقت میرود...
«جان اسمیت» (ویلیس) به گنگسترهای «دویل» (کلی) می پیوندد. اما وقتی با او درباره ی دختری به نام «فلینا» (لومبارد)، که در چنگ آنان اسیر است اختلاف پیدا می کند، به گروه «استروتزی» (آیزنبرگ)، دشمن «دویل»، ملحق می شود. «اسمیت» که به هیچ کس جز خودش وفادار نیست، «استروتزی» و «دویل» را به جان هم می اندازد، گرچه در ظاهر به هر دو گروه خدمت می کند …
فیلم داستان ظهور هنرمندی جوان به نام "ژان مایکل باسکیا" است. او که در ابتدا کارش را به عنوان یک هنرمند خیابانی آغاز کرد، در یک کارتن مقوایی زندگی می کرد تا اینکه بعدها تبدیل به یک ستاره شد، اما این موفقیت چیزهای بسیار ارزشمندی را از او گرفت...
مارک رهبری تیمی از کارکنان اداری را برعهده دارد که خاطرات آنها از طریق جراحی بین زندگی کاری و شخصی آنها تقسیم شده است. وقتی یک همکار مرموز بیرون از محل کار ظاهر می شود، سفری را برای کشف حقیقت در مورد شغلشان آغاز می کند.