لودو، در سال ۱۹۳۴ در نرماندی فرانسه، توسط عمویش، آمبرواز، که بادبادکساز است، بزرگ میشود. او با لیلا، دختر کوچکی، دوست میشود. پس از پنج سال، آنها همدیگر را گم میکنند، اما با دیدار مجدد، عشق بینشان شعلهور میشود. جنگ آغاز میشود و آنها را دوباره از هم جدا میکند. لیلا مجبور به فرار به لهستان میشود و لودو پیش عمویش میماند. اما لودو برای یافتن معشوقهاش به هر کاری دست میزند...
داستان این فیلم درباره زندگی دو ببر کوچک است که یکی از آنها خجالتی و آرام و دیگری درنده خو و پر تحرک است. آنها در ویرانه هایی درجنگل به دنیا آمده اند. اما به دلیلی از یکدیگر جدا شده اند. پس از اینکه محققی به پژوهش درباره زندگی ببرها می پردازد، شرایطی پیش می آید که این دو حیوان بتوانند همدیگر را پس از مدتها ملاقات کنند و ...
یکی از ساخته های ژپتو عروسک ساز به شکلی جادویی زنده می شود. این عروسک خیمه شب بازی به نام پینوکیو یک آرزوی بزرگ دارد، اینکه روزی به یک پسر واقعی تبدیل شود، اما باید یاد بگیرد که مسئولانه رفتار کند...
شهري در دنياي آينده اي تاريک و آشفته. قصابي (دريفوس) با کشتن شاگردانش و فروش گوشت آنان به مشتريان تأمين معاش مي کند. «لوييزون» (پينون)، دلقک بي کار که تازه استخدام شده، قرار است قرباني جديد او باشد. اما «ژولي» (دونياک)، دختر قصاب به «لوييزون» دل مي بندد و او را از خطر آگاه مي کند.
در اواخر قرن هفدهم،”آقای دو سنت کلمبو” متوجه می شود که در مدت غیبتش همسرش را از دست داده.در غم از دست دادن همسرش،او خانه ای کوچک در باغش ساخته و زندگی اش را وقف موسیقی و دو دخترش می کند.شایعاتی درباره او و موسیقی اش پخش شده و حتی به دربار “لویی چهاردهم” می رسد و …
یک فراری که از قانون فرار می کند و چندین میلیون دلار به همراه دارد، در خانه یک خانواده کشاورز مخفی می شود. وقتی خانواده ثابت می کند که حتی بیشتر از او مجرمانه تر هستند - و شروع به ترساندن او به جای بالعکس می کنند، ورق ها تغییر می کند.
روایت فردی الکلی و مأیوس که وقتی با زنی عجیب و غریب در کالسکه راه آهن روبرو می شود، به یک نقطه عطف در زندگی خود می رسد: عاشق یکدیگر می شوند اما، زن ترکش می کند...
در یک جامعه آینده نگر، شرکت کنندگان مهارت های بقای خود را در مبارزه تا مرگ برای جوایز نقدی در برابر یکدیگر قرار می دهند و این مسابقه به طور زنده از تلویزیون پخش می شود...
سه زن و سه داستان. 1- مارگریتا: آیا رافائل سانزیو نقاش بزرگ رنسانس به دلیل سرمایی که در ویرانه های رم متحمل شده بود درگذشت؟ یا از روی لذت بود؟ فقط یک نفر حقیقت را می دانست: مارگریتا لوتی، دختر رومی سرسخت و جاه طلب یک نانوایی که با ظاهر شدن به عنوان یک مدل و معشوق این هنرمند، شاهد آخرین لحظات زندگی خود بود.