پدرو، پسر سادهای از مکزیکوسیتی، برخلاف میل پدرش به گشت بزرگراههای فدرال میپیوندد. میل ساده او برای انجام کار درست به سرعت با واقعیت کار پلیسی در تضاد قرار میگیرد.
راجر و ژان، زوجی که به تازگی طلاق گرفتهاند، بارها به طور اتفاقی با یکدیگر روبرو میشوند و این اتفاقات، شعله عشق را دوباره در قلب آنها روشن میکند. آنها در نهایت درمییابند که سرنوشت آنها را از هم جدا نخواهد کرد و برای همیشه به یکدیگر تعلق دارند.
در طول جنگ کثیف، دکتر نیمه انگلیسی در آرژانتین با پلیس، شورشیان و کنسول افتخاری بریتانیا دوست می شود که همسر لاتین تبار او را اغوا می کند. وقتی کنسول به اشتباه توسط شورشیان ربوده می شود، او باید طرف خود را انتخاب کند...
«ال جفه» (فرناندس)، ثروتمند مکزیکی پس از کشف این که دخترش «ترسا» (مالدونادو) از ژیگولویی به نام «آلفردو گارسیا» بچه دار است، یک میلیون دلار برای سر «گارسیا» جایزه می گذارد. «کوییل» (یانگ) و «ساپنسلی» (وبر)، دو جایزه بگیر امریکایی به «بنی» (اوتس)، پیانیست «بازنده»، ده هزار دلار برای تعیین محل «گارسیا» پیشنهاد می کنند…
پس از آنکه گروهی سوارهنظام در کمین چروکیها گرفتار شدند، دو تن از آنها، یک سرباز و یک زن، ناچار شدند تا خود را به نزدیکترین قلعه برسانند و جان سالم به در ببرند.
"لئون آلستری" قانون شکنی است که توسط پدر "جان" پناه داده شده و به روستای سن سباستین می روند.روستا تبدیل به ویرانه شده و مردم آن برای دوری از هندیهایی که به آنها حمله کرده در تپه ها پناه گرفته اند.وقتی پدر "جان" کشته می شود مردم روستا تصور می کنند "لئون" کشیش است...
گروهی از خلافکاران به رهبری «پایک بیشاپ» در مرزهای مکزیک مورد تعقیب دولت ایالات متحده قرار دارند. «دیک تورنتون» که خود یکی از این خلافکارهاست توسط دولت اجیر شده تا در صورت دستگیری گروه پایک به صورت زنده یا مرده از زندان آزاد شود. پایک برنامه سرقت بزرگ سلاح برای ژنرال موباچی مکزیکی را میریزد که تحت فشار دشمنانش است و همه وارد یک راه بدون بازگشت میشوند...
مارشال "وایت ارپ" دو تن از اعضای یک گروه تبهکار را به قتل میرساند. در عوض آنها نیز برادر او را به قتل میرسانند. پس از این اتفاق او به همراه دوست خود تصمیم میگیرد ...